۱۳۸۹ تیر ۷, دوشنبه

آیا “مسلمان سکولار” ممکن است؟

آرش نراقی
. پرسش اصلی من در این نوشتار این است:
آیا مسلمانی و سکولاریسم با یکدیگر قابل جمع است؟ آیا فرد می تواند هم مسلمان باشد و هم به نحو سازگاری به اقتضائات سکولاریسم پایبند باشد؟
در حدّی که من درمی یابم یکی از مهمترین پیش شرطهای تحقق سکولاریسم، التزام به فضیلتی است که می توان آن را "رواداری بر مبنای احترام متقابل" نامید. اگر این ادعا درست باشد، در آن صورت پاسخ پرسش اوّل تاحدّ زیادی در گرو پرسش دیگری خواهد بود:
آیا یک مسلمان از آن حیث که مسلمان است می تواند فضیلت "رواداری بر مبنای احترام متقابل" را به رسمیت بشناسد؟

ادعای من در این نوشتار آن است که مسلمانی با فضیلت "رواداری برمبنای احترام متقابل" قابل جمع است، و از اینرو می توان صورتی از مسلمانی را با اقتضائات اساسی سکولاریسم سازگاری بخشید. بنابراین، در این مقاله در گام نخست، به اختصار تلقی خود را از سکولاریسم و مفهوم "رواداری بر مبنای احترام متقابل" بیان خواهم کرد، و سپس در گام دوّم به اختصار توضیح خواهم داد که احیاناً در بستر کدام چارچوب نظری می توان درکی از مسلمانی داشت که با رواداری بر مبنای احترام متقابل و نیز اقتضائات سکولاریسم آشتی پذیر باشد.

۲. در این مقاله، پدیده سکولاریسم در رابطه با عرصه عمومی تعریف می شود. مطابق این تلقی، قوانین الزام آور و سیاستهایی که بناست توسط حکومت و برای تدبیر عرصه عمومی در یک جامعه متکثر اعمال شود باید تابع سه اصل اخلاقی زیر باشد (بگذارید این سه اصل را "اصول اخلاقی سکولاریسم" بنامیم):
اصل اوّل: برخی دلایل سکولار یا غیردینی می تواند قوانین الزام آور و سیاستهای تنظیم کننده عرصه عمومی را موّجه سازد، اما هیچ دلیل دینی به اعتبار دینی بودنش نمی تواند چنان نقشی را ایفا نماید.

اصل دوّم: بنابراین، شهروندان اخلاقاً نباید از قوانین و سیاستهایی حمایت کنند که به اعتقاد ایشان هیچ بنیان عقلی غیردینی قابل قبولی برای آنها وجود ندارد، ولو آنکه از منظر دینی بتوان برای آن قوانین و سیاستها شواهد متقنی فراهم آورد. به بیان دیگر، وظیفه اخلاقی شهروندان آن است که هرگز نفوذ سیاسی خود را برای تصویب و تحکیم قوانین و سیاستهایی که به اعتقاد ایشان فقط بر مبانی دینی توجیه پذیر است و هیچ دلیل عرفی مقبولی برای آن وجود ندارد، به کار نگیرند.

اصل سوّم: دین باوران و دین ورزان می توانند از قوانین و سیاستهایی حمایت کنند که در باورهای دینی و ایمانی ایشان ریشه دارد، اما ایشان باید بتوانند در فضای گفت و گوی عمومی و سیاسی در مقام توجیه آن قوانین و سیاستها دلایل غیردینی خردپسندی نیز ارائه نمایند.
بنیان اخلاقی این اصول سه گانه صورتی از اصل عدالت است. مطابق این اصل، در جامعه ای متکثر که شهروندان از نظامهای الهیاتی، اخلاقی، یا فلسفی متنوع پیروی می کنند، خلاف عدالت است که باورهای یک گروه خاص برای گروههای دیگری که در آن باورها با ایشان شریک نیستند- برغم میل و تشخیص ایشان- الزام آور شود.
برای مثال، فرض کنید که گروهی از شهروندان در یک جامعه متکثر معتقدند که کشف حجاب نشانه استقلال و آزادگی زنان است، و لذا باید قانونی را تصویب کرد که به اعتبار آن زنان مسلمان ملزم شوند برغم میل و تشخیص خود کشف حجاب کنند. در اینجا یک گروه خاص می کوشد باورهای خود را در خصوص سبک زندگی بر گروههای دیگری که در آن باورها شریک نیستند- برغم میل و تشخیص ایشان- الزام کند، و بنابراین، به اعتبار اصل عدالت باید این تلاش و قانون برآمده از آن را ناعادلانه دانست. از سوی دیگر، فرض کنید که در متن یک جامعه مدنی متکثر گروهی از مسلمانان معتقدند که سقط جنین به حکم دین حرام است، و بنابراین، باید به حکم قانون هم ممنوع باشد. مطابق "اصول اخلاقی سکولاریسم"، این گروه در مقام دفاع از قانون منع سقط جنین در عرصه عمومی نباید به آیات و روایات دینی توسل جویند. اما این گروه می توانند در مقام دفاع از قانون منع سقط جنین، برای مثال، استدلال کنند که: (الف) جنین واجد حق حیات است، (ب) نقض حق حیات نارواست، (ج) سقط جنین نقض حق حیات جنین است، بنابراین، (د) سقط جنین نارواست. این استدلال می تواند برای شهروندانی که حجیت منابع دینی مسلمانان را به رسمیت نمی شناسند، قابل فهم، و تحت شرایطی قابل پذیرش باشد. بنابراین، وظیفه اخلاقی مسلمانان به عنوان شهروندان مسؤول یک جامعه مدنی آن است که در عرصه عمومی از احکامی که به آن دلبستگی دینی دارند، به اعتبار دلایلی غیردینی که برای سایر شهروندان علی الاصول قابل فهم و پذیرش است دفاع کنند، و بکوشند از این طریق بر قوانین و سیاستهای تنظیم کننده عرصه عمومی- که قاعده زیست تمام شهروندان است- تأثیر بگذارند.
البته ممکن است در پاره ای شرایط مصلحان اجتماعی برای دفاع از وضع یک قانون یا تصویب یک سیاست عمومی از زبانی دینی بهره بجویند که برای غالب شهروندان دین باور قابل فهم تر است. اما حتّی در این موارد هم آن مصلحان باید اطمینان یابند که می توانند از آن قوانین یا سیاستها به اعتبار دلایل غیردینی هم دفاع نمایند.
۳. این تلقی از سکولاریسم مستلزم آن است که فرد روا بدارد که دیگران از آنچه از منظر او حق است روی بگردانند و زندگی خویش را بر مبنایی سامان بخشند که به زعم او باطل است. به بیان دیگر، به نظر می رسد که پیش شرط سکولاریسم به معنای یاد شده نوعی رواداری یا تسامح است.
مفهوم رواداری، به معنای دقیق کلمه، واجد سه وجه اساسی است:
وجه نخست را می توان "وجه معرفتی یا اعتقادی" نامید. رواداری هنگامی معنا و موجودیت می یابد که فرد یا گروه الف باور یا رفتار خود را حق بداند و باور یا رفتار فرد یا گروه مقابل را باطل تلقی نماید.
وجه دوّم را می توان "وجه ارادی یا عملی" دانست. رواداری هنگامی معنا و موجودیت می یابد که فرد یا گروهی که خود را حق و طرف مقابل را باطل می داند بنا به دلایلی مایل شود که با گروه مقابل همزیستی مسالمت آمیز داشته باشد.
وجه سوّم را می توان "معیار تمییز" نامید. فرد روادار باید بتواند به نحو خردپسندی حدود رواداری را معیّن کند. رواداری یا تسامح را به طور مطلق نمی توان فضیلت شمرد. پاره ای از باورها یا رفتارها برتافتنی نیست. برای مثال، فرض کنید که پیروان یک آیین خاص معتقدند که راه رستگاری برقراری رابطه جنسی با کودکان خردسال است. آیا باید در برابر باور و رفتار این قوم تسامح ورزید؟ رواداری کامل نیست مگر آنکه فرد بنیانی خردپسند برای تمایز نهادن میان باورهای باطل و در خور تسامح از یک سو و باورهای باطل اما تسامح ناپذیر از سوی دیگر بیابد.
بنابراین، رواداری امکان پذیر نیست مگر آنکه (دست کم حدّی از) "حقّ ناحق بودن" به رسمیت شناخته شود. گوهر رواداری برسمیت شناختن (دست کم حدّی از) حقّ ناحق بودن است. (این حدّ را باید بر مبنای خرد جمعی عرفی تعیین کرد.)
برای روشن شدن معنای "حقّ ناحق بودن" یا "رواداری" باید میان دو مفهوم "حق بودن" و "حق داشتن" تمایز نهاد. گزاره های زیر تمایز میان این دو کاربرد واژه "حق" را نشان می دهد:
(۱) انجام فعل الف حق است. (یعنی درست و پسندیده آن است که فعل الف انجام شود. برای مثال، وقتی که می گوییم، دستگیری از مستمندان حق است، مقصودمان این است که این کاری درست و پسندیده است.)
(۲) من حقّ دارم که فعل الف را انجام دهم. (یعنی انجام فعل الف از جمله حقوق من است، و لذا دیگران مکلف هستند که مانع بهره مندی من از آن حق نشوند. برای مثال، فرض کنید که من پولی را به شما وام داده ام و اکنون هنگام بازپرداخت آن فرارسیده است. در این صورت من حقّ دارم که آن پول را از شما مطالبه کنم، من نسبت به بازپرداخت آن وام صاحب حق هستم، و شما مکلف به بازپرداخت آن هستید.)
اکنون با درنظر گرفتن این تمایز می توانیم ادعا کنیم که "حقّ ناحق بودن" یا "رواداری" مستلزم تصدیق گزاره زیر است:
گزاره (۱): از این واقعیت که من حقّ دارم فعل الف را انجام دهم نتیجه نمی شود که انجام فعل الف حقّ است.
(برای مثال، فرض کنید که من پولی را به شما وام داده ام و اکنون هنگام بازپرداخت آن فرارسیده است. اما چند روز پیش از آن موعد کودک خردسال شما ناگهان دچار بیماری سختی شده است و شما مجبور شده اید که برای نجات جان فرزند خود آن پول را دوباره هزینه کنید، و بنابراین، اکنون از بازپرداخت آن وام ناتوان هستید. در این شرایط من همچنان حقّ دارم که آن پول را از شما مطالبه کنم، ولی به احتمال زیاد مطالبه آن پول در این شرایط کاری حقّ / درست/ پسندیده نیست.)
این گزاره را می توان به صورت زیر نیز بیان کرد:
گزاره (۲): از این واقعیت که انجام فعل الف ناحقّ / نادرست / ناپسند است نتیجه نمی شود که من نسبت به انجام آن حقّ ندارم یا شما حقّ دارید که مرا از انجام آن فعل بازدارید.
(برای مثال، بسیاری از پزشکان معتقد هستند که سیگار کشیدن برای سلامت انسان زیانبار است، و بنابراین، کاری ناحق/ نادرست/ ناپسند است. اما از این امر، به فرض صحت، نتیجه نمی شود که به این اعتبار من حقّ سیگار کشیدن را از دست بدهم و شما مجاز شوید که مانع از سیگار کشیدن من شوید.)
این مثالها نشان می دهد که میان "حقّ بودن" و "حقّ داشتن" هیچ رابطه استلزام منطقی وجود ندارد. یعنی تصدیق یا تکذیب یکی منطقاً مستلزم تصدیق یا تکذیب دیگری نیست.
بنابراین، در تعبیر "حقّ ناحق بودن"، "حقّ" نخست از جنس "حقّ داشتن" است و "حقّ" دوّم از جنس "حقّ بودن"، و مدلول آن تعبیر این است که "ناحقّ بودن" لزوماً نافی "حقّ داشتن" نیست.
با فرض این مبنا، اکنون می توانیم میان سه نوع رواداری تمایز بنهیم: (اوّل) رواداری بر مبنای سلطه؛ (دوّم) رواداری بر مبنای موازنه قوا؛ و (سوّم) رواداری بر مبنای احترام متقابل.
نوع اوّل، یعنی "رواداری بر مبنای سلطه" یا "رواداری عمودی"، عموماً رابطه ای است که در ساختار قدرت میان گروه های فرادست و فرودست برقرار می شود. در اینجا گروه فرادست (مثلاً اکثریت غالب) به گروه فرودست (مثلاً اقلیت مغلوب) در چارچوبی محدود اجازه می دهد که زندگی خود را بر مبنای باورهای خویش سامان دهد به شرط آنکه اقتدار و سلطه گروه فرادست را در عرصه عمومی به چالش نکشد. این نوع رواداری می تواند یا بنا بر مصلحت سنجی های عملی انجام پذیرد (برای مثال، گروه فرادست به این نتیجه برسد که گزینه های دیگر پرهزینه تر است و این حدّ از رواداری می تواند به ثبات و صلح جامعه به نحو مؤثرتری یاری رساند)، یا بر مبنای پاره ای اصول اخلاقی انجام پذیرد (برای مثال، گروه فرادست معتقد باشد که از منظر اخلاقی احیاناً کار نادرستی باشد که گروه فرودست را به زور وادارند پاره ای از باورها و رفتارهای عمیقاً ریشه دار خود را فرو بنهند).
نوع دوّم، یعنی "رواداری بر مبنای توازن در قوا" یا "رواداری افقی"، عموماً رابطه ای است که در ساختار قدرت میان گروه هایی که کمابیش از قدرت سیاسی و اجتماعی یکسان برخوردارند، برقرار می شود. در اینجا گروههای مخالف هر یک می کوشد در حدّ امکان سلطه و اقتدار خود را بر سایر گروههای رقیب تحمیل نماید، اما در نهایت جملگی درمی یابند که هیچ یک از توان کافی برای سیطره بر دیگران برخوردار نیست، و در نتیجه بهتر آن است که برای تأمین ثبات و آرامش اجتماعی و نیز تأمین مؤثرتر منافع خود یکدیگر را تحمل کنند و نوعی آتش بس مصلحت اندیشانه را در جامعه برقرار نمایند.
نوع سوّم، یعنی "رواداری بر مبنای احترام متقابل"، بیش از آنکه از سر ناچاری یا مصلحت اندیشی های عملی باشد، ناشی از احترامی است که طرفین برای اصل عدالت و نیز کرامت انسانی "دیگری" قائلند. در اینجا "دیگران" نیز همچون ما فاعلانی مختار و اخلاقی تلقی می شوند که از ارزش و کرامت انسانی یکسان برخوردارند و حقّ دارند که زندگی خود را بنا به تشخیص خویش و بر مبنای تلقی خود از خوشبختی سامان دهند. در اینجا فرد اهل تسامح اگرچه اندیشه و شیوه زیست دیگری را باطل می شمارد، اما آن را محصول تشخیص و تصمیم مختارانه او می داند، و حرمت نهادن به آن تشخیص و تصمیم را عین حرمت نهادن به خرد و اختیار او به عنوان یک انسان کرامت مند می بیند. در این شرایط، اگر یک گروه بکوشد باورها و ارزشهای خود را برغم میل و تشخیص گروههای دیگر بر ایشان تحمیل کند، در واقع حرمت خرد و اختیار ایشان را به عنوان فاعلان مختار و اخلاقی نقض کرده است.
اما در این صورت عرصه عمومی که ملک مشاع تمام شهروندان، صرفنظر از نظام باورها و ارزشهای ایشان، است بر مبنای کدام قاعده باید تدبیر و تنظیم شود؟ به بیان دیگر، شهروندان یک جامعه مدنی متکثر بر مبنای کدام سازوکارها باید قوانین الزام آور و سیاستهای تنظیم کننده عرصه عمومی را تعیین نمایند؟ به نظر می رسد که اصل عدالت اقتضا می کند که این قواعد تا حدّ امکان از باورها و ارزشهای خاص یک گروه معین در جامعه مستقل باشد، و بر بنیانی استوار باشد که برای تمام شهروندان، صرفنظر از نظامهای عقیدتی و ارزشی خاص آنها ( ازجمله باورهای دینی شان)، قابل فهم و پذیرش باشد. به نظر می رسد که در اینجا بهترین قاعده تدبیر و تنظیم عرصه عمومی برسمیت شناختن سکولاریسم است. بنابراین، کسانی که به رواداری برمبنای احترام متقابل پایبند هستند بسیار مستعدند که سکولاریسم را به عنوان ضرورتی برای تدبیر و تنظیم منصفانه عرصه عمومی بپذیرند.
البته "رواداری بر مبنای موازنه قوا" و "رواداری بر مبنای احترام متقابل" هر دو می توانند زمینه ساز سکولاریسم باشند. اما رواداری برمبنای موازنه قوا صرفاً به اعتبار زور یا مصلحتها و ضرورتهای عملی موضوعیت می یابد و به محض برهم خوردن توازن قوا بی ثبات و منتفی می شود، در حالی که رواداری بر مبنای احترام متقابل اساساً برآمده از تصمیم آگاهانه و مختارانه شهروندان، و بازتابنده فرهنگ و اخلاق جامعه است، و در غیاب عوامل بیرونی (مانند توازن قوا) نیز همچنان می تواند نافذ بماند. بنابراین، در جامعه ای که رواداری ناشی از توازن قواست، سکولاریسم امری عرضی و اساساً گذراست، اما در جامعه ای که رواداری بر مبنای احترام متقابل است، سکولاریسم امری درون زا و بخشی ضروری و جدایی ناپذیر از نحوه تدبیر و تنظیم منصفانه عرصه عمومی به عنوان ملک مشاع شهروندان جامعه است.
۴. اما در فرهنگ معاصر ایران، روشنفکران دینی (خصوصاً عبدالکریم سروش) کوشیده اند تا بر مبنای نظریه پلورالیسم دینی مبنایی برای همزیستی مسالمت آمیز و مبتنی بر احترام متقابل در متن یک جامعه مدنی متکثر فراهم آورند. این نظریه پلورالیسم دینی بر دو ادعا بنا شده است:
ادعای نخست آن است که پلورالیسم دینی صادق است. در اینجا ادعای پلورالیسم دینی را می توان بر دو نوع دانست:
نوع اوّل را می توان "پلورالیسم توصیفی" نامید. مطابق این نوع از پلورالیسم، داده های تاریخی حکایت از آن می کند که در قلمرو ادیان نوعی تنوع ناگزیر وجود دارد که به هیچ وحدتی فروکاستنی نیست.
نوع دوّم را می توان "پلورالیسم تجویزی" نامید. مطابق این نوع از پلورالیسم، تنوع تحویل ناپذیر در قلمرو ادیان از حیث معرفتی موّجه است، به بیان دیگر، ادیان مختلف را می توان تلقی های گوناگون و (دست کم تا حدّی) صادق از واقعیت الوهی دانست.
ادعای دوّم آن است که تصدیق "پلورالیسم دینی تجویزی" می تواند زمینه ساز نوعی همزیستی مسالمت آمیز و مبتنی بر احترام متقابل باشد. وقتی که پیروان یک دین خاص پدیده تنوع ادیان را به طور جدّی مورد توجه قرار می دهند، و درباره دلایل اعتقاد و التزام خود و پیروان سایر ادیان به دین شان منصفانه تأمل می ورزند، به این نتیجه می رسند که دلایل ایشان لزوماً بهتر از دلایل پیروان سایر ادیان نیست. دلایل التزام یک فرد مسلمان به اسلام از حیث معرفتی لزوماً بهتر از دلایل التزام یک فرد مسیحی به آیین مسیحیت نیست. در این صورت، از حیث معرفتی، پیروان یک دین خاص دشوار بتوانند ادعا کنند که حقیقت یا رستگاری در انحصار ایشان است و پیروان سایر ادیان هیچ حظّی از حقیقت ندارند و راه رستگاری بر ایشان گشوده نیست. این آگاهی به نوعی فروتنی معرفت شناسانه می انجامد، یعنی یک فرد (مثلاً) مسلمان از حیث معرفتی خود را مجاز نمی بیند که ادعای انحصاری نسبت به حقیقت و رستگاری داشته باشد. این فروتنی معرفت شناسانه فرد را در مقام نظر متمایل می کند که برای پیروان سایر ادیان حظّی از حقیقت را برسمیت بشناسد و در مقام عمل نسبت به باورها و ارزشهای پیروان سایر ادیان تحمل و پذیرش بیشتری از خود نشان دهد. بنابراین، "پلورالیسم دینی تجویزی" راه را برای نوعی "همزیستی مسالمت آمیز بر مبنای احترام متقابل" می گشاید.
به نظر می رسد که قائلین به پلورالیسم دینی و دین باوران بنیادگرایی که حقیقت را انحصاراً از آن خود می دانند در یک پیش فرض مهم اما (به اعتقاد من) نادرست مشترکند: هر دو معتقدند که "حقّ داشتن" در گرو "حقّ بودن" است. به بیان دیگر، اگر فرد الف در باورها و ارزشهایش بر حقّ نباشد، در آن صورت یا فاقد هرگونه حقّی است یا دست کم در قیاس با آن کس که بر حقّ است از حقوق انسانی کمتری برخوردار است. تفاوت میان یک بنیادگرای انحصارگرا و یک فرد کثرت گرا در آن است که اوّلی حقّ را یکسره از آن خود و آیین خویش می شمارد و بر این مبنا حقوق انسانی پیروان سایر ادیان را انکار می کند (یا دست کم برای آنها حقوق انسانی کمتری قائل است)، اما فرد کثرت گرا برای آنکه از آن نتیجه پرهیز کند حقّ را در میان پیروان ادیان گوناگون تقسیم می کند و برای همگان حظّی از حقیقت قائل می شود.
در اینجا من درباره صدق نظریه پلورالیسم دینی (یعنی ادعای اوّل فرد کثرت گرا) داوری نمی کنم. اما آیا پلورالیسم دینی تنها یا بهترین راه برای توجیه همزیستی مسالمت آمیز و مبتنی بر احترام متقابل است؟
مایلم در این خصوص به دو نکته مهّم اشاره کنم:
نکته اوّل نظری است. نظریه پلورالیسم دینی در بهترین حالت شرط کافی همزیستی مسالمت آمیز بر مبنای احترام متقابل است، اما شرط لازم آن نیست. به بیان دیگر، شاید بتوان پذیرفت که تصدیق نظریه پلورالیسم دینی فرد را ملزم به همزیستی مسالمت آمیز با پیروان ادیان دیگر بر مبنای احترام متقابل می کند، اما کاملاً ممکن است که فرد اهل همزیستی مسالمت آمیز بر مبنای احترام متقابل با صاحبان ادیان و عقاید گوناگون باشد، بدون آنکه لزوماً به نظریه پلورالیسم دینی باور داشته باشد. برای مثال، همانطور که خواهیم دید، کاملاً ممکن است که فرد مسلمان به حقانیت انحصاری یا برتری دین خود ایمان داشته باشد، اما در عین حال، حقوق و کرامت انسانی پیروان ادیان دیگر را حرمت بنهد، و با ایشان به نحو مسالمت آمیز و بر مبنای احترام متقابل همزیستی کند.
نکته دوّم عملی است. مسلمانان، مانند پیروان سایر ادیان، عمیقاً به حقانیت انحصاری یا برتری دین خود باور دارند. اما نظریه پلورالیسم دینی از ایشان می خواهد که از این باور دست بشویند، و حقانیت دین خود را همسنگ سایر ادیان ببینند. از این حیث پذیرش پلورالیسم دینی برای بسیاری از مسلمانان دشوار به نظر می رسد. بنابراین، نظریه ای که بتواند همزمان دو شرط زیر را تأمین نماید از حیث عملی بر نظریه پلورالیسم دینی برتری خواهد داشت:
شرط اوّل آنکه بتواند بر مبنایی خرد پسند اصل همزیستی مسالمت آمیز و مبتنی بر احترام متقابل را با صاحبان ادیان و عقاید دیگر موّجه سازد.
شرط دوّم آن است که در عین حال مسلمانان را ملزم نکند که از باور خود نسبت به حقانیت انحصاری یا برتری دین خویش دست بشویند.
در واقع نظریه "رواداری دینی بر مبنای احترام متقابل" (به فرض امکان) همان نظریه ای است که به این دو شرط وفا می کند. همانطور که پیشتر دیدیم، رواداری دینی بشرطی معنا و موضوعیت می یابد که فرد آیین خود را حقّ و آیین دیگر را باطل یا (دست کم از حیث حقیقت نمایی یا رستگاری بخشی) فروتر بداند، اما در عین حال، خود را اخلاقاً ملزم بداند که حرمت و کرامت پیروان سایر ادیان و عقاید را پاس بدارد. نظریه رواداری دینی و پلورالیسم دینی در شرط اوّل مشترکند، اما تفاوت آنها در شرط دوّم است.
۵. اکنون پرسش این است که آیا مسلمانان می توانند به عنوان مسلمان جایی برای رواداری برمبنای احترام متقابل بگشایند و بر این مبنا سکولاریسم را به عنوان قاعده تدبیر و تنظیم منصفانه عرصه عمومی در متن یک جامعه متکثر برسمیت بشناسند؟
در حدّی که من درمی یابم، پاسخ این پرسش می تواند مثبت باشد. به نظر من مهمترین دلیلی که برای این مدعا می توان اقامه کرد بر دو رکن اصلی استوار است:
رکن اوّل، اصل عدالت است. در نظریه پلورالیسم دینی دغدغه اساسی پروای حقیقت است، اما در نظریه رواداری بر مبنای احترام متقابل دغدغه اصلی پروای عدالت است. یکی از مهمترین ملزومات اصل عدالت قاعده زیر است (بگذارید آن را قاعده "اصل عادلانه" بنامیم):
قاعده اصل عادلانه: اصل الف در صورتی اخلاقاً موّجه و عادلانه است که تعمیم پذیر باشد، یعنی تمام انسانهایی که در جهان مشترکی سهیم هستند علی الاصول بتوانند آن اصل را اختیار کنند (یعنی آن را بفهمند، بپذیرند، و به کاربرند).

به بیان دیگر، شرط صوری عادلانه بودن تعمیم پذیری است. اگر امر الف تحت شرایط معین ب برای من خوب است، این امر باید تحت همان شرایط برای دیگران هم خوب باشد. برای مثال، اگر بازپرداخت وام من به شما تحت شرایط الف بر من فرض است، تحت همان شرایط باید بازپرداخت وام شما به من هم بر شما فرض باشد. قاعده اخلاقی ای که آن امر را بر من فرض کند، اما تحت همان شرایط شما را از آن معاف دارد (یا برعکس)، به حکم "قاعده اصل عادلانه"، ناعادلانه خواهد بود.
در متن یک جامعه مدنی متکثر، عرصه عمومی ملک مشاع تمام شهروندان است، و لذا تمام شهروندان در مقام تدبیر و تنظیم این ملک مشاع از حقّ برابر برخوردار هستند. در مقام تدبیر ملک مشاع، قاعده تدبیر و تنظیم در صورتی منصفانه است که تمام صاحبان حق، یعنی مالکان ملک مشاع، بتوانند آن قاعده را علی الاصول بپذیرند و به کار گیرند (و این فحوای "قاعده اصل عادلانه" است). اگر مسلمانان معتقدند که صاحبان سایر ادیان و عقاید نباید باورها و ارزشهای زندگی خود را بر مسلمانان تحمیل کنند، و نباید قواعد عرصه عمومی را صرفاً به اعتبار باورها و ارزشهای دینی خاص خود وضع نمایند، در آن صورت "قاعده اصل عادلانه" اقتضا می کند که ایشان نیز در متن یک جامعه مدنی متکثر باورها و ارزشهای زندگی خود را به عنوان یک مسلمان بر صاحبان ادیان و عقاید دیگر تحمیل ننمایند.
در فرهنگ اسلامی خصوصاً در الهیات اعتزالی و به تبع آن الهیات شیعی، اصل عدالت به عنوان یک اصل تعیین کننده و مقدم بر دین تلقی می شود. به بیان دیگر، اصل عدالت و اقتضائات آن مستقل از دین تعیین و تعریف می شود و مبنایی تعیین کننده در مقام ارزیابی اعتبار اخلاقی دین و از جمله احکام شریعت است. فهمی از دین، یا حکمی از شریعت که با اصل عدالت و اقتضائات آن ناسازگار باشد نامعتبر تلقی می شود. به این اعتبار می توان نتیجه گرفت که آن دسته از احکام شریعت که حکم می کند قاعده تدبیر و تنظیم عرصه عمومی (به عنوان ملک مشاع شهروندان) به نحو یکجانبه و صرفاً به سود گروهی خاص از آن شرکا (یعنی مسلمانان) وضع شود، ناعادلانه و از اعتبار ساقط است. به این معنا، در متن یک جامعه مدنی متکثر، باید آن دسته از احکام شریعت را که ناقض سکولاریسم است ناعادلانه و به این اعتبار نامعتبر تلقی کرد.
رکن دوّم را می توان در قالب اصل زیر تقریر کرد (بگذارید آن را اصل "حقّ ناحقّ بودن" بنامیم):
اصل حقّ ناحقّ بودن: ناحقّ بودن نافی حقّ داشتن نیست، مگر آنکه در موارد خاص بتوان دلیل عقلاً قانع کننده ای خلاف آن اقامه کرد.
همانطور که پیشتر هم اشاره کردم، "حقّ بودن" و "حقّ داشتن" دو مفهوم مستقل است و میان آنها هیچ رابطه استلزام منطقی برقرار نیست، یعنی تصدیق یا تکذیب یکی منطقاً به تصدیق یا تکذیب دیگری نمی انجامد. البته در یک نظام حقوقی عادلانه کاملاً ممکن است که تحت شرایط معینی ناحقّ بودن فرد در یک مورد خاص او را بحقّ از پاره ای حقوق محروم سازد. برای مثال، قتل انسان بی گناه کاری ناحقّ/ نادرست/ ناشایست است، و اگر کسی مرتکب آن شود بحقّ از پاره ای از حقوق اش، مثلاً حقّ آزادی، محروم خواهد شد. بنابراین، در یک نظام حقوقی عادلانه باید معیار خردپسندی یافت که بر مبنای آن معلوم شود کدام انواع از "ناحقّ بودن" می تواند فرد را از پاره ای از حقوق اش محروم سازد. این معیار هرچه باشد در صورتی از اعتبار اخلاقی برخوردار است که تابع اصل عدالت باشد.
در اینجا پرسش اصلی این است که آیا فرض ناحقّ بودن یک شهروند در قلمرو عقاید دینی می تواند حقّ مشارکت مؤثر او را در تدبیر و تنظیم عرصه عمومی منتفی کند؟ اگر عرصه عمومی را ملک مشاع شهروندان یک جامعه مدنی بدانیم، در آن صورت به نظر می رسد که شرط عدالت آن است که تمام شرکای این ملک در تدبیر و تنظیم آن از حقّ برابر برخوردار باشند. در این صورت، همانطور که پیشتر اشاره کردم، اگر قاعده تدبیر و تنظیم عرصه عمومی به نحو یکجانبه و به سود یکی از شرکا (مثلاً مسلمانان) وضع شود، در آن صورت باید آن قاعده را ناعادلانه و لذا از حیث اخلاقی و به تبع دینی نامعتبر دانست. بنابراین، اقتضای اصل عدالت آن است که بپذیریم "ناحقّ بودن" در قلمرو دین فرد را از حقّ مشارکت مؤثر در تدبیر و تنظیم عرصه عمومی محروم نمی سازد. به بیان دیگر، یک دین دار مسلمان از آن حیث که ملتزم به اصل عدالت است از منظر اخلاقی و دینی مکلف است که ناحقّ بودن در قلمرو باورهای دینی را نافی حقّ مشارکت مؤثر در تدبیر و تنظیم عرصه عمومی نداند.
البته در منابع دینی اسلامی، خصوصاً قرآن، در خصوص رواداری نسبت به صاحبان ادیان و عقاید دیگر با دو نوع قرائن درون متنی روبرو هستیم: قرائنی که در ظاهر خلاف رواداری است، و قرائنی که در ظاهر موافق رواداری است. در برابر این قرائن درون متنی دو رویکرد می توان در پیش گرفت: رویکرد غالب در میان سنت گرایان و بنیادگرایان تاکنون آن بوده است که قرائن درون متنی مخالف رواداری را اصل قرار دهند و قرائن درون متنی موافق رواداری را تأویل کنند. اما رویکرد بدیل آن است که قرائن موافق رواداری اصل واقع شود و قرائن مخالف رواداری در بستر تاریخی آن مورد نقد و بازفهمی قرار گیرد. مسلمانانی که حجیت اصل عدالت را به عنوان اصل اخلاقی مقدم بر دین پذیرفته اند، خود را از حیث اخلاقی و دینی مکلف می دانند که فهم درون دینی شان را همواره به تناسب و در شعاع اصل عدالت سامان بخشند، و بنابراین، از منظر ایشان رویکرد دوّم نسبت به آن قرائن درون متنی گزینه دفاع پذیرتری است. یکی از مهمترین پیامدهای رویکرد دوّم آن است که اندیشمندان مسلمان احکام شریعت را مستمراً با محک اصل عدالت بسنجند، و آن دسته از احکام را که با اصل عدالت ناسازگار است مورد تجدید نظر قرار دهند. شرط مسلمانی از جمله التزام به احکام شریعت است، اما احکام خلاف عدالت از منظر دینی فاقد اعتبار و حجیت است.
۶. بنابراین، مدعیات اصلی این نوشتار را می توان به قرار زیر خلاصه کرد:
(۱) از جمله مفروضات اساسی این نوشتار آن است که عرصه عمومی ملک مشاع تمام شهروندان یک جامعه مدنی متکثر است.
(۲) اصل عدالت اقتضا می کند که تمام مالکان این ملک مشاع در مقام تدبیر و تنظیم آن از حقّ مشارکت مؤثر و برابر برخوردار باشند. بنابراین، قواعد مربوط به تدبیر و تنظیم این ملک مشاع باید منصفانه باشد، یعنی چنان باشد که تمام شهروندان (یا مالکان) بتوانند آن قواعد را اختیار کنند. لازمه این امر آن است که اعتبار این قواعد بر باورها و ارزشهای دینی گروه خاصی از شهروندان متکی نباشد.
(۳) اصل عدالت اقتضا می کند که ناحقّ بودن در قلمرو دین نافی حقّ مشارکت مؤثر شهروندان در تدبیر و تنظیم این ملک مشاع (یعنی عرصه عمومی) نباشد.
(۴) از منظر مسلمانانی که به اصل عدالت پایبند هستند احکام خلاف عدالت از حیث دینی بی اعتبار است.
(۵) بنابراین، یک مسلمان عدالت خواه، به اعتبار پایبندی اش به اصل عدالت، نباید کار تدبیر و تنظیم این ملک مشاع (یعنی عرصه عمومی) را به قواعدی بسپارد که صرفاً بر مبنای باورها و ارزشهای درون دینی وی معتبر تلقی می شود. از منظر او، احکامی که خلاف این امر حکم کند از حیث دینی بی اعتبار است.
(۶) و نیز یک مسلمان عدالت خواه، به اعتبار پایبندی اش به اصل عدالت، نباید ناحقّ بودن در قلمرو دین را نافی حقّ مشارکت مؤثر شهروندان در مقام تدبیر و تنظیم این ملک مشاع (یعنی عرصه عمومی) بداند. از منظر او، احکامی که خلاف این امر حکم کند از حیث دینی بی اعتبار است.
(۷) بنابراین، یک مسلمان عدالت خواه ملتزم به رواداری بر مبنای احترام متقابل است، و این رواداری به او مجال می دهد که به نحو سازگاری، در عین آنکه باورها و ارزشهای دینی خود را برحق یا برتر می داند، کار تدبیر و تنظیم عرصه عمومی را در یک جامعه مدنی متکثر بر مبنای قواعد منصفانه ای سامان بخشد که حاصل عقل عرفی جمعی تمام شهروندان آن جامعه است- قواعدی که اعتبارشان وامدار باورها و ارزشهای هیچ دین خاصی نیست.

اگر استدلالهای این نوشتار معتبر باشد، در آن صورت نه تنها مسلمانی با سکولاریسم سازگار است، بلکه بالاتر از آن، در متن یک جامعه مدنی متکثر، مسلمانی خوب در گرو پایبندی به سکولاریسم است.

برگی از تاریخ حمله اعراب به ایران



پس از حمله اعراب به ایران، ایستادگی و سختكوشی ایرانیان در نبردهای پراکنده، خالد سردار عرب را چندان خشمگین ساخت كه سوگند یاد كرد كه چنانكه برآنان پیروز شود دست به غذا نبرد، مگر آنكه نهری از خونشان جاری ساخته باشد. خالد برای راست آمدن این سوگند دستور داد تا همه ی اسیران را بقتل رسانند، و اینكار تا چند شبانه روز ادامه داشت. در سالهای 28 و 30 هجری تازیان دو دفعه مجبور شدند استخر را فتح كنند. در دفعه ی دوم مقاومت مردم چنان با رشادت و گستاخی مقرون بود كه فاتح عرب را از خشم و كینه دیوانه كرد. میگویند خالد در نبرد ولجه عهد كرده بود كه تا هزار نفر را به هلاكت نرسانده باشد، دست به غذا نبرد. وی هنگامی اقدام به خوردن غذا كرد كه مقصود و مرادش برآورده شده بود. این نبرد در محلی بنام ولجه اتفاق افتاد و بهمین اعتبار به نبرد ولجه معروف گردید. در برابر سیل هجوم تازیان شهرها و قلعه های بسیار ویران گشت. خاندان ها و دودمانهای زیاد بر باد رفت. نعمتها و اموال توانگران را تاراج كردند و غنایم و انفال نام نهادند. دختران و زنان ایرانی را در بازار مدینه فروختند و سبایا و اسرا خواندند. می گویند بیش از 42 هزار زن ایرانی در میان اعراب به عنوان كنیز تقسیم كردند. شهربانو دختر یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی که به اسارت گرفته شد، در مدینه به نکاح امام حسین درآمد. زیبایی و جذابیت این شاهزاده خانم ایرانی به قدری بوده که هنگامی که در خیابانهای دارالخلافه به همراه مابقی اسیران گردانده می شده زنان عرب را به گریه وا داشته است. چندین هزار پسر نوجوان ایرانی را با سوزن دوك اَخته كرده ( قدرت جنسی را از آنها گرفتند) و به عنوان غلام چونان حیوان آنها را بكار گرفتند. همه ی این كارها را نیز عربان در سایه ی شمشیر و تازیانه انجام میدادند. هرگز در برابر این كارها هیچ كس آشكارا یارای اعتراض نداشت. حد و جرم و قتل و حرق، تنها جوابی بود كه عرب، خاصه درعهد اُمویان به هرگونه اعتراضی می داد. خشونت و قساوت عرب نسبت به مغلوب شدگان بی اندازه بود. گفته اند كه وقتی سعد بن ابی وقاص بر مدائن دست یافت در آنجا كتابهای بسیار دید. نامه به عمر بن خطاب نوشت و در باب این كتابها دستوری خواست عمر در پاسخ نوشت كه آن همه را به آب افكن كه اگر آنچه در آن كتابها هست سبب راهنمایی است خداوند برای ما قرآن فرستاده است كه از آنها راه نمایان تر است و اگر در آن كتابها جز مایه ی گمراهی نیست خداوند ما را از شر آنها در امان داشته است. از این سبب آن همه كتابها را در آب یا آتش افكندند. گویند چنان كتاب از ایران بردند كه شش ماه حمام مصر را با سوزاندن كتابهای ایران گَرم میكردند.

منابع و ماخذ : 1 دو قرن سكوت ، دكتر عبدالحسین زرین كوب 2 ـ تاریخ ده هزار ساله ایران ، عبدالعظیم رضایی 3 ـ ایران ( از آغاز تا اسلام ) ، پرفسور رومن گیرشمن 4 ـ تاریخ ایران (از سلوكیان تا فروپاشی دولت ساسانی ) پژوهش دانشگاه كیمبریج 5 ـ تاریخ طبری ، محمد بن جریر طبری 6- سایت خبرگزاری میراث فرهنگی
تاریخ و فرهنگ ایران ، تاریخ اسلام ، قرآن در اسلام ، زن در اسلام ، محمد پیامبر ، حضرت علی ، کتاب های ممنوعه ، اسلام شناسی ، نقد اسلام و ادیان  

۱۳۸۹ تیر ۶, یکشنبه

جهانی بدون دين را تصور کنيد!

ریچارد داوکینز:
جهانی بدون دین را تصور کنید. تصور کنید که بمب گزاران انتحاری نبودند، 11سپتامبر نبود، 7 جولای نبود، جنگ های صلیبی نبود، شکار جادوگران نبود، طرح باروت نبود. تجزیه ی هندوستان نبود، جنگ اسرائیل و فلسطین نبود، کشتارهای صرب/ کروات/ مسلمان در بالکان نبود، تعقیب و آزار یهودیان به عنوان "قاتلان مسیح" نبود، 'مناقشه'ی ایرلند شمالی نبود، 'جهاد' نبود، واعظان تلویزیونی خوش پوشِ و فُکُلی نبودند که مردم ساده لوح را بفریبند و پول هایشان را بالا بکشند ( این واعظان می گویند "خدا از شما می خواهد آن قدر صدقه بدهید تا به مضیقه بیافتید"). تصور کنید نه طالبانی بود که که مجسمه های باستانی را منفجرکند، نه قطع سر کافران در ملاء عام بود، نه شلاق زدن بر پوست زنان به جرم بیرون بودن یک اینچ از پوست وجود داشت.


 مقدمه کتاب پندار خدا از ریچارد داوکینز:
 به گمانم خیلی از کسانی که مذهبی بار آمده اند، دل خوشی از دین ندارند، به آن بی اعتقاد اند، یا نگران خباثت هایی هستند که به نام دین انجام می گیرد؛ این دسته اشتیاق گنگی برای ترک دین والدین شان را دارند و آرزو می کنند که کاش می توانستند دین را ترک کنند، اما درنمی یابند که گزینه ی ترک دین هم پیش رویشان است. اگر شما هم از این دسته هستید، این کتاب برای شماست. هدف این کتاب آگاهی بخشی است – آگاهی بخشی در مورد این حقیقت که بیخدا بودن یک خواستۀ واقعگرایانه است؛ خواسته ای شجاعانه و باشکوه. می توانید بیخدای شادمان، معتدل، اخلاقی و فرهیخته ای باشید. این نخستین پیام آگاهی بخش کتاب من است. سه پیام آگاهی بخش دیگر هم دارم که در ادامه به آنها اشاره می کنم.

شاید احساس می کنید که لاادری گری(اگنوستیسیم ) دیدگاه معقولی است، اما بیخدایی به همان جزمیت  دیگر مذاهب است؟ اگر این طور باشد، امیدوارم که فصل 2 نظرتان را عوض کند چون در آنجا می کوشم شما را متقاعد کنم که " فرضیه ی خدا" هم یک فرضیه ی علمی درباره ی کیهان است. فرضیه ای که باید آن را با همان شکاکیتی تحلیل کنیم که به دیگر فرضیه ها می پردازیم. شاید هم آموخته اید که فیلسوفان و الاهیدانان دلایل خوبی برای باور به وجود خدا یافته اند. اگر این طور فکر می کنید، چه بسا از فصل 3 با عنوان "برهان های وجود خدا" است محظوظ شوید – در آنجا نشان می دهیم که این برهان ها بسیار ضعیف اند. شاید می اندیشید که وجود خدا بدیهی است. آخر چطور ممکن است جهان بدون خدا به وجود آمده باشد؟ چطور ممکن است حیات، با تمام غنا و گوناگونی اش، و با تمام جاندارانی که انگار هر کدام شان "طراحی"  شده اند، ایجاد شده باشد؟ اگر اندیشه هایتان در این حول و حوش سیر می کنند، امیدوارم بتوانید از فصل 4 بهره ببرید. عنوان این فصل هست:  "چرا به احتمال قریب به یقین خدایی نیست ." نظریه ی شکوهمند انتخاب طبیعی داروین نه تنها حاکی از وجود یک طراح نیست، بلکه با تبیین قوی و برازندگی نابودگرش پندار وجود طراحی در جهان را می زداید. و گرچه انتخاب طبیعی فی نفسه منحصر به تبیین جهان جانداران است، اما برای مقایسه و امکان سنجی "اهرم" های تبیین ایجاد کیهان به کار می آید و آگاهی بهتری به ما ببخشد. دومین پیام از چهار پیام آگاهی بخش من قدرت اهرم هایی مانند انتخاب طبیعی است.
شاید می اندیشید که باید خدا یا خدایانی باشند، چون مردم شناسان و مورخان می گویند که اعتقادات دینی در همه ی جوامع وجود دارد اگر این مطلب را متقاعد کننده می یابید، لطفاً به فصل 5 با عنوان  "ریشه های دین"  رجوع کنید، که شرح می دهد چرا باور دینی این قدر شایع است . شاید هم فکر می کنید که باورهای دینی ضروری اند تا مبنایی برای اخلاقیات مان فراهم کنند؟ آیا برای خوب بودن نیازی به خدا نداریم؟ لطفاً فصل های 6 و 7 را بخوانید تا ببینید که چرا چنین نیست. آیا هنوز هم گوشه چشمی به دین دارید و آن را چیز مطلوبی برای مردم می دانید، حتی اگر ایمان خودتان زایل شده باشد، فصل 8 شما را فرا می خواند تا بیاندیشید که دین چندان هم چیز خوبی برای دنیا نیست

... یکی از مؤثرترین شیوه های ایجاد مصونیت در برابر شک، این هشدار خوف انگیز است که هرگز لای هیچ کتابی مانند کتاب حاضر را باز نکنند، زیرا چنین مطالبی مطمئناً از تراوشات شیطانی است. اما من یقین دارم که مردمان آزاداندیش بسیار اند: کسانی که تعلیمات دینی دوران کودکی شان خیلی موذیانه نبوده است، یا اینکه آن تعالیم را "هضم" نکرده اند، یا هوش ذاتی شان آن قدر قوی بوده که بر آن تعالیم فائق آیند. این جان های آزاده تنها به تشویقی اندک نیاز دارند تا خود را کاملاً از چنگ دین برهانند. دست کمِ کم، من امیدوارم که هر کس این کتاب را می خواند بتواند با خود بگوید 'نمی دانستم که می توانم'.

لینک های دانلود:

سرور اول

سرور دوم

---------------------------------------------------------------------------------

ایران سرزمین جاوید


وقتی به تاریخ نگاه میکنیم با تعدادی سرزمین آشنا میشویم که تاریخ و تمدن بسیار کهنی داشته اند. مانند مصر ، آشور ، سومر، ایران، یونان و ...هرکدام از این سرزمین ها برای خود  زبان، رسوم، فرهنگ و تاریخی جداگانه داشته اند.

دولت آشوردولت مهمی بود که در خاورمیانه قدیم تشکیل شد و در آغاز تابع بابل بود. در سال ۱۸۰۰ پ.م فرمانروایان اولیه آشوری شهرهای آشور، نینوا و اربیل را متحد کردند و سلسله‌های پادشاهی آشور بعد از سال ۱۴۲۰ پ.م شکل گرفتند. آشور حدود هزار سال دوام کرد. آشوری‌ها چون سرزمینشان مانند بابل حاصلخیز نبود باج گیری و دست اندازی به سرزمین‌های دیگر را در پیش گرفتند. نتیجتاً دولت آشور یک دولت حرفه‌ای جنگجو و متجاوز شد.

سومریان 
از اقوام باستانی ساکن در جنوب سرزمین کنونی عراق یعنی میانرودان (سرزمین میانِ دو رود دجله وفرات) و شمال خلیج فارس بودند. ایشان از جمله در شهر باستانی بابل سکنی داشتند و تمدنی پرمایه را پی‌ریزی نمودند.

مصر 
یکی از قدیمی‌ترین کشورهای جهان است و تمدن آن - که در حاشیه رود نیل شکل گرفته - در زمره کهن‌ترین تمدنها محسوب می‌شود، چرا که از حدود 4 هزار سال قبل از میلاد به وجود آمده است.
وقتی به این این تمدن های اطراف کشور خودمان نگاه می کنیم،  می بینیم که آنها از ایران کمتر نبوده اند، مخصوصا مصر با آن همه آثار باستانی.ولی دیگر سرزمینی با نام آشوریان ، سومریان وجود ندارند. مصریان دیگر تاریخ و زبان خود را فراموش کرده اند.هویت تمام این سرزمین ها این شده است که خود را عرب و مسلمان میدانند.
مردمان این سرزمین ها همه در مقابل حملات فرهنگی و زبانی و اعتقادی اعراب شکست خوردند و هویت و تمدن خود را از دست دادند. فقط تاریخ شناسان  تفاوت بین این تمدن ها و سرزمین ها را با تمدن و سرزمین اعراب میدانند.
ولی تنها سرزمینی که توانسته است فرهنگ و تمدن و زبان خود را تا حدی در مقابل این یورش اعراب حفظ کند سرزمین آریایی ها بوده است. تنها مردمی که دارای هویت ملی و تاریخی هستند. 1400 سال اعراب و دست نشانده هایشان در ایران زحمت کشیدند که این تاریخ و تمدن را به نام خود و دینشان کنند. و نسل آریایی ها را از زمین بَرکنند و خود جای آنها بنشینند.
اما با این همه سال و با این همه کشتن ایرانیان و زورگویی به آنها نتوانسته اند به ذره ای از خواسته هایشان برسند؟
چرا هنوز جهانیان ایران را سرزمینی جدا از اعراب می دانند؟ چه چیزی در بین ایرانیان است که باعث شده زبان و هویت خود را فراموش نکنند؟؟
کدام پیروز خواهند شد؟ علم و دانش و قلم ایرانی یا زور و شمشیر و رسوم اعراب؟

دانلود شبیه ساز تکامل


اگر به مبحث تکامل در زیس تشناسی علاقمند باشید عاشق این نرم افزار خواهید شد. علاقمندان بسیاری از سرتاسر جهان، از مردم عادی گرفته تا زیس تشناسان، با این نرم افزار کار می کنند و ضمن سرگرم شدن، دانش و دید خود را در زمینة تکامل ارتقا م یدهند. ممکن است از خود بپرسید که تکامل اصلاً چیست و چه معنایی دارد. شاید هم یک زیس تشناس حرفه ای باشید و بخواهید دید تکاملی خود را گسترش دهید. در هر صورت GenePool 6 کمک شایانی به شما خواهد کرد.

GenePool آزمایشگاهی نیست، آموزشی است. شبیه سازی دو بعدی موجودات زنده ای مجازی که در اثر تصادف های محض بی شمار می میرند یا بقا می یابند. شبیه سازهای پیشرفتة دیگری وجود دارند که مورد استفا دة پژوهشگران قرار می گیرند. در این شبیه سازها شرایط محیط، پیچیده تر از چیزی است که در اینجا دیدید. هزاران جاندار یا مولکول مجازی بسیار متنوع در حال فعالیت هستند. با اینکه کار با این نرم افزارها نیاز به تجربه و مهارت در زیس تشناسی دارد اما باید بدانید یک چیز در همة شبیه سازها یکسان است. همة شبیه سازها بر اساس دو اصل ساخته می شوند: فرایندهای تصادفی و انتخاب طبیعی.

دانلود راهنما و نرم افزار   حجم: ۳۹۴ کیلوبایت

سرور دوم:

دانلود نرم افزار  115 کیلوبایت

دانلود راهنما  254 کیلوبایت

سرور سوم:

دانلود نرم افزار

دانلود راهنما


وضعیت روانی جانورها  در شبیه ساز را در شکل زیر می بینید:






















---------------------------------------------------------------------------------



۱۳۸۹ تیر ۴, جمعه

پیدایش حیات

پیدایش حیات مبحثی پیچیده است که درک جرئیات آن نیاز به تسلط بر علوم بیوشیمی و بیوفیزیک دارد. در این نوشتار سعی شده است تا فقط شمایی کلی از فرضیه ی علمی پیدایش حیات ارائه شود. به علاوه، در مورد برخی از مفاهیم علمی مربوط به این بحث، مانند جهش، انتخاب طبیعی و تصادف توضیحی داده نشده است. بنابر این توصیه می شود اگر با این مفاهیم آشنا نیستید ابتدا  نوشتار تکامل چیست؟ را بخوانید.

مقدمه
سه فرضیه
کدام فرضیه علمی است؟
فرضیه پیدایش خود به خود
جستجو در اعماق تاریکی
زمینی که سبز نبود
آیا مولکولهای زیستی از ماده بیجان پدید می آیند؟
آیا مولکولها هم تکامل می یابند؟
مرغ یا تخم مرغ؟
RNA ، نخستین مولکول
جهان RNA
انرژی،‌ مسئله این است
از RNA به DNA
نخستین سلول ها
پروکایوتها
انرژی، مسئله این است
یوکاریوتها
انرژی، مسئله حل شد
نخستین هولوکاست
کلونی ها و تمایز سلولی
انتقادهای بی اساس
انتقاد های مشترک با نظریه تکامل
این ها خیال پردازی است
زیست زایی
تصادف
پیچیدگی
قانون دوم ترمودینامیک
پیدایش در آزمایشگاه
 ---------------------------------------------------------------------
 
اهمیت علم بیش از آن که درکشف حقایق تازه باشد، در کشف شیوه های تازه ی اندیشیدن است. ویلیام براگ
روش منطق توضیح ناشناخته ها بوسیله شناخته هاست، روش دین توضیح شناخته ها بوسیله ناشناخته هاست. دیوید بروکس
 

مقدمه
گویی حیات مهمترین دغدغه ی موجودات واجد حیات است و در این میان، گویا تنها انسان است که درباره ی چیستی و چرایی آن می اندیشد. در مورد اینکه زندگی چطور بوجود آمده است، ملت های مختلف افسانه های گوناگونی را پدید آورده اند و تجربه ی تاریخ نشان داده است که هر افسانه ای که به موضوع پیدایش چیزی می پردازد به زودی بخشی از اعتقادات دینی مردم محلی می شود. گروهی از این افسانه ها پیدایش انسان و سایر جانداران را در اثر خلقت یکباره می دانند. اما این پرسش از دیرباز ذهن خردمندان و متفکران را به خود مشغول کرده بود و برخی از آنان با پژوهش مستقیم طبیعت به نتایج دیگری می رسیدند.
نخستین اظهار نظر معتبر علمی در زمینه ی منشاء حیات را چارلز داروین در قرن نوزدهم ارائه کرد. نظریه فرگشت ، پیدایش تدریجی موجودات زنده را از یک یا چند سلول اولیه اثبات کرد. اما پاسخ به این پرسش که سلول های اولیه از کجا آمده اند به دانشمندان قرن بیستم و بیست و یکم سپرده شد. فرضیه ی پیدایش حیات از ماده بیجان حاصل تلاشهای علمی این دانشمندان بود که هنوز هم پژوهش های گسترده ای در باره ی آن ادامه دارد.
پیدایش حیات مبحثی پیچیده است که درک جرئیات آن نیاز به تسلط بر علوم بیوشیمی و بیوفیزیک دارد. در این نوشتار سعی شده است تا فقط شمایی کلی از فرضیه ی علمی پیدایش حیات ارائه شود. به علاوه، در مورد برخی از مفاهیم علمی مربوط به این بحث، مانند جهش، انتخاب طبیعی و تصادف توضیحی داده نشده است. بنابراین توصیه می شود اگر با این مفاهیم آشنا نیستید ابتدا نوشتار فرگشت (تکامل) چیست؟ را بخوانید.
پیدایش حیات از ماده ی بیجان با ادعاهای دینی مثل خلقت، یا آفرینش با طرح و برنامه در تعارض است به همین دلیل مورد حمله، کج فهمی و تحریف دینداران بوده است. برخی مؤمنان همانطور که سعی کرده اند نظریه فرگشت را باطل جلوه دهند ( ن.ک هفت نقد بی اساس به نظریه فرگشت)، در مورد پیدایش حیات نیز سعی دارند با انتقادهای غیر علمی این فرضیه را باطل کنند. در انتهای نوشتار به برخی از این انتقادهای بی اساس خواهیم پرداخت.
سه فرضیه
خلقت (Creation): حیات را خالقی هوشمند آفریده است. این رویکرد بیشترین تعداد طرفدار را دارد. طرفداران این باور سه دسته هستند. گروه اول فرگشت را باطل و خلقت را یکباره (مثلاً در عرض شش یا هفت روز) می دانند، و این باور خود را نظریه علمی خلقت (آفرینش) [۱] می نامند. گروه دوم که طرفداران کمتری دارد فرگشت را می پذیرند، ولی پیدایش سلول های اولیه را حاصل تدبیر خالق می دانند. گروه سوم که انگشت شمارند سلول اولیه را نیز حاصل پیدایش از ماده می دانند، اما کل فرآیند ایجاد حیات از ماده ی بیجان را حاصل تدبیر الاهی می شمارند. پس هر سه گروه پیدایش حیات را حاصل طرح و نقشه قبلی می دانند و تنها اختلاف نظرشان در تعیین مرحله ای است که خدا را وارد ماجرای پیدایش حیات می کنند.
منشاء خارجی (Extraterrestrial origin or Panspermia): حیات خارج از سیاره زمین شکل گرفته است و بعد به زمین منتقل شده است.
پیدایش خود به خود (Spontaneous Origin): حیات در اثر واکنش های شیمیایی خاصی به صورت تدریجی از ماده بیجان پدید آمده است.
کدام فرضیه علمی است؟
خلقت نه نظریه است نه فرضیه چون نه آزمونی پیش می نهد و نه هیچ شاهدی گواه بر صحت آن است. طرفداران خلقت به جای اینکی دلیلی بر صحت ادعای خود ارئه دهند سعی می کنند با باطل جلوه دادن فرضیه پیدایش خود به خود و حتی نفی نظریه فرگشت ادعای خود را به کرسی بنشانند. چنین ادعاهایی کوچکترین ارزشی در علم و منطق ندارند (ن.ک مغالطه تجاهل) زیرا اگر فرضیه پیدایش خود به خود و حتی نظریه فرگشت نیز باطل شود، هر ادعای دیگری نیاز به دلیل مستقل و اثباتی بر اساس روش علمی و خصوصیات علم دارد. (ن.ک علم و ماوراء الطبیعه)
فرضیه ی «منشاء خارجی» یک فرضیه ی علمی است، اما شواهد اندکی بر تایید آن وجود دارد. تاکنون وجود حیات در هیچ نقطه ای از کیهان اثبات نشده است. دانشمندان می افزایند که «منشاء خارجی» بر اساس پیدایش حیات از ماده بیجان در مبداء و انتقال آن به مقصد یعنی زمین است. با وجود شواهد اندکی که در مورد «منشاء خارجی» وجود دارد،‌ روش علمی اقتضا می کند که تحقیق بیشتری در مورد آن انجام شود. دو کاوشگر مریخ یعنی روح [۲] و فرصت [۳] در قسمتی از همین تحقیقات فعالیت می کنند. (ن.ک انستیتو اخترزیست شناسی NASA)
فرضیه «پیدایش خود به خود» فرضیه ای علمی است. صدها مدرک، شاهد و آزمایش در تایید آن وجود دارد و مورد پذیرش زیست شناسان و دانشمندان است. با این وجود روش علمی هنوز اجازه نمی دهد تا کسی آن را نظریه بنامد، هرچند که این فرضیه ی معتبر در آستانه ی تبدیل شدن به یک نظریه است.
فرضیه پیدایش خود به خود (Spontaneous Origin)
جستجو در اعماق تاریکی
بسیاری از حوادثی که در طول چند میلیارد سال پیش اتفاق افتاده، در پرده ابهام قرار دارند. احتمال تبدیل یک مولکول به فسیل نزدیک به صفر است و حتی اگر چنین فسیلی وجود داشته باشد، چگونه می توان آنرا یافت؟ حتی یافتن فسیل سلول ها هم کار بسیار دشواری است. با این حال فسیل سلول های ساده ی اولیه متعلق به ۲.۵ میلیارد سال پیش یافت شده است.
ph1 
شکل ۱
عدم توانایی زمین شناسان در تعیین کاملاً دقیق شرایط شیمیایی و زمین شناختی زمین اولیه نیز به این ابهام ها می افزاید.
زمینی که سبز نبود
تقریباً ۳.۸ میلیارد سال پیش، دمای زمین بین ۴۹ تا ۸۸ درجه سانتیگراد متغیر بود. جو زمین مملو از دی اکسید کربن، نیتروژن، بخار آب، هیدروژن، سولفید هیدروژن، آمونیاک و متان بود. اکسیژن در جو وجود نداشت. لایه اوزون وجود نداشت و به همین دلیل پرتو فرابنفش بی هیچ حفاظی به زمین می رسید. آتشفشان ها فعالیت زیادی داشتند. ابرها بخشهای وسیعی از آسمان را می پوشاندند و بارش و رعد و برق های متعددی اتفاق می افتاد.
آیا مولکول های زیستی از ماده بیجان پدید می آیند؟
برای پاسخ به این پرسش در دهه ۱۹۵۰، هارولد اوری [۴] و استنلی میلر [۵] آزمایش هایی را انجام دادند. آنها مخلوطی از متان، آمونیاک، آب و هیدروژن را در معرض تخلیه های الکتریکی مشابه صاعقه قرار دادند. این آزمایش ها به صورت کاملاً غیرتصادفی (تکرار پذیر) منجر به تولید مخلوطی از ترکیبات آلی زیستی مانند اسیدهای آمینه ی آلانین، گلایسین، اسید گلوتامیک و لوسین می شدند. با افزودن یکی دیگر از مواد زمین اولیه یعنی سیانید هیدروژن مولکول های زیستی دیگری مانند آدنین (مورد نیاز برای ساخت DNA و RNA) تولید شد. امروزه با پیشرفت علم شیمی تجزیه مشخص شده است که در آزمایش اوری-میلر بیش از ۱۳۰ ترکیب زیستی مختلف تولید می شود. باید توجه داشت که ترکیبات شیمیایی استفاده شده در این آزمایش بسیار کمتر از تعداد مواد موجود در زمین اولیه است و نکته دوم اینکه نیروهای موجود در آزمایش بسیار محدودتر از نیروهای موجود در طبیعت است. نکته سوم زمان اندک آزمایش است. تاکنون آزمایش های فراوانی از این دست صورت پذیرفته است و هر بار با طبیعی تر کردن آزمایش ها تنوع و مقدار مواد زیستی تولید شده افزایش چشمگیری پیدا کرده است.
ph2شکل ۲
انواع مختلفی از این آزمایش ها انجام شده و در همه موارد مولکول های زیستی تولید شده اند. پس از این آزمایش ها، پژوهش های مختلفی در این زمینه انجام شد و مشخص شد که مولکول های تولید شده در این آزمایش ها می توانند بصورت خود به خود با هم واکنش داده و مولکول های متنوع دیگری را پدید آورند. همچنین در اثر این واکنش ها مولکول های خطی زیستی نیز تولید می شوند.
آیا مولکول ها هم فرگشت می یابند؟
سل اسپیگلمن [۶] در سال ۱۹۶۷ این موضوع را بر روی یک مولکول RNA آزمایش کرد. [۷] این RNA طولی برابر با 3300b دارد و در حضور نوعی پروتئین[8] در زمان 20 دقیقه تولید مثل می کند. توجه کنید که در لوله آزمایش تنها RNA و پروتئین تکثیر کننده ی آن وجود داشت، نه سلول. اسپیگلمن مشاهده کرد که در شرایط عادی تمام جمعیت های تولید شده طولی معادل 3300b دارند و مشابه مولکول های اولیه هستند. او با تغییر شرایط لوله آزمایش، زمان تولید مثل را از ۲۰ دقیقه به ۵ دقیقه رساند. پس از ۷۵ نسل جمعیت موجود در لوله آزمایش 550b طول داشتند و ۱۵ بار سریعتر از مولکول های اولیه تولید مثل می کردند. اسپیگلمن تغییرات محیطی دیگری مانند افزودن مهار کننده ها یا محدود کردن مواد مورد نیاز برای تولید مثل را اعمال کرد و مشاهده کرد که در هر حالتی پس از چند نسل مولکول ها به شکلی تغییر کرده اند که بتوانند در شرایط جدید با بالاترین کارایی ممکن تولید مثل کنند.
پس از آن دانشمندان آزمایش های متعددی را برروی انواع مولکول ها انجام دادند و فرگشت مولکولی را مشاهده و بررسی کرده اند. امروزه این فرآیندها در سیستم های شبیه سازی فرگشت مولکولی به نام SLEX مطالعه می شوند.
مرغ یا تخم مرغ؟
اکثر واکنش های های زیستی بوسیله آنزیم ها تسریع می شوند. در شیمی به چنین مولکول هایی کاتالیزور می گویند. تقریباً تمامی آنزیم ها از جنس پروتئین هستند. بدون وجود آنزیم، واکنش های زیستی بین چند ساعت تا چند هزار سال زمان می برند، ولی آنزیم ها سرعت این واکنش ها را به چند هزارم تا چند میلیونم ثانیه می رسانند. یکی از واکنش هایی که نیازمند به آنزیم است تکثیر DNA می باشد.
ماده ی ژنتیکی اکثر موجودات زنده از DNA ساخته شده است. DNA برای تولید مثل نیاز به پروتئین (آنزیم) دارد و پروتئین از روی DNA ساخته می شود. حال کدام مولکول می تواند آغازگر حیات باشد در حالی که تولید هر کدام به دیگری وابسته است؟
سوال قدیمی «اول مرغ بود یا تخم مرغ؟» جواب مشخصی در زیست شناسی دارد: هیچکدام، اجداد مرغ.
پاسخ به سوال «اول DNA بود یا پروتئین» نیز چنین پاسخی دارد: هیچکدام، RNA.
RNA نخستین مولکول
تا پیش از دهه ۱۹۸۰ تصور می شد که تمام آنزیم ها از جنس پروتئین هستند. سپس، تام کچ [۹] و سیدنی آلتمن [۱۰] کشف کردند که برخی از مولکول های RNA خاصیت آنزیمی دارند. پس از آن صدها RNA ی مختلف با خاصیت آنزیمی کشف شد. پس از این کشف ها، فرانسیس کریک [۱۱] بیان کرد که RNA اولین مولکول زیستی بوده است.
ph3شکل ۳
RNA، مولکولی شبیه به DNA و نوعی کد ژنتیکی است که تفاوت آن در داشتن یک اتم اکسیژن بیشتر از DNA است. همین اتم اکسیژن است که موجب می شود RNA بتواند طیف وسیعی از واکنش ها را به صورت آنزیمی تسریع کند. برخی مولکول های RNA مثل IVS-19 واکنش ساخته شدن RNA ها را انجام می دهند. به عبارت دیگر، RNA می تواند RNA بسازد.
جهان RNA
با آغاز حیات مولکولی، مواد زیستی که از ماده بیجان بوجود آمده بودند، برای تولید RNA های جدید استفاده می شد. جهش ها باعث بوجود آمدن RNA های جدید می شد که با والد خود اندکی تفاوت داشتند. بزودی سوپ اولیه حیات بوجود آمد که مخلوطی از هزاران نوع RNA ی مختلف بود. RNA می تواند اتصال اسیدهای آمینه به یکدیگر را کاتالیز [تسریع] کند. در نتیجه از جمله مولکول هایی که در این زمان تولید شد، پروتئین ها بودند. پروتئین ها خاصیت آنزیمی بسیار بیشتری دارند و طیف واکنش هایی که به وسیله آنها می تواند انجام شود بسیار بیشتر از RNA است.
انرژی،‌ مسئله این است
تا به این جای نوشتار درباره حرکت اتوموبیلی صحبت می کردیم که انگار در باکش بنزین نداشت. تولید مثل و واکنش های مولکول ها نیاز به انرژی دارد. انرژی واکنش ها در سوپ اولیه ی حیات از کجا تامین می شد؟
انرژی الکتریکی یا برق،‌ شکل رایج انرژی در خانه ها و شهرها است. در موجودات زنده نیز مولکولی پر انرژی به نام ATP، نقش سوخت رایج در بین همه سلول ها و جانوران بر عهده دارد. همانطور که در آزمایش اوری-میلر مشاهده کردیم، اسیدهای آمینه مانند گلایسین به مقدار بسیار بالایی به صورت خود به خود تولید می شده است. با شکسته شدن این اسید آمینه ها، ATP تولید می شود. همچنین واکنش هایی شیمیایی در دهانه آتشفشان ها انجام می شود که منجر به تولید ATP و دیگر مولکول های پر انرژی می شوند.
از RNA به DNA
RNA مولکول بسیار مقاومی است اما مقاومت DNA در برابر تجزیه و آسیب تقریباً صد برابر بیشتر است. همچنین DNA توانایی تشکیل مولکول های دورشته ای را دارد که مزایای گوناگونی را ایجاد می کند. همانطور که پیش تر گفته شد تفاوت این دو مولکول تنها در یک اتم اکسیژن است. با بوجود آمدن انواع متفاوتی از پروتئین ها، واکنش های متعددی امکان پذیر شد که یکی از آنها تبدیل پیش سازهای RNA به پیش سازهای DNA بود [۱۲]. با بوجود آمدن DNA وظیفه حفظ و انتقال اطلاعات ژنتیکی بر دوش مولکول پایداری سپرده شد که می تواند طول زیادی داشته باشد، به عبارتی دیگر توانایی ذخیره اطلاعات بسیار بیشتری را دارد.
نخستین سلول ها
یکی از موادی که در اثر وجود پروتئین ها تولید می شود، فسفولیپید ها یعنی مولکولهای سازنده ی غشاء سلول است. فسفولیپید ها، مولکول هایی دو قطبی هستند. همانطور که همه ی ما تجربه کرده ایم با استفاده از آب-صابون می توان به سادگی صدها حباب تولید کرد. (حباب ها ساختار مولکولی پیچیده ای دارند، ولی توسط فوت کردن ساده ی بچه ها درست می شوند) ( ن.ک برهان نظم و مسئله گزینش فزاینده) مولکول های صابون دو قطبی هستند. فسفولیپیدها نیز چنین خاصیتی دارند و در اثر تکان های آب، محفظه های حباب مانند میکروسکوپی تولید می کنند. تولید میلیونها محفظه ی کوچک در مکانی که میلیون ها مولکول در حال زندگی هستند به طور حتم سبب می شود که تعدادی از این مولکول ها در درون این محفظه ها قرار بگیرند.
ph4شکل ۴
قرار گرفتن مولکول ها در درون یک محیط بسته مزایای زیادی مثل افزایش سرعت واکنش ها را در بر دارد. همچنین مواد تولید شده بوسیله مولکول ها در محیط پخش نمی شود و در دسترس تولید کنندگان باقی می ماند. خصوصیات متعدد سلول باعث می شود که سرعت فرگشت آن بسیار بالاتر از حیات مولکولی باشد [۱۳].
پروکایوت ها [۱۴]
سلول های ساده ی اولیه کم کم به شکلی از سلول تبدیل شدند که در زبان علمی به آنها پروکاریوت می گویند؛ که همان باکتری ها هستند. رقابت و انتخاب طبیعی موجب پیشرفته تر شدن سلول ها برای کسب شانس بقای بیشتر می شود.
پروکاریوت ها سرعت تولید مثل و فرگشت بالایی دارند. این سلولها توانایی زندگی در سخت ترین شرایط را دارا هستند. باکتری هایی وجود دارند که در دمای ۱۰۰ و حتی تا ۲۵۰ درجه سانتیگراد زندگی می کنند. برخی از باکتری ها در اسیدهای سوزان یا آب های بسیار شور هم به حیات خود ادامه می دهند. اولین سلول ها نیز پروکاریوت بودند که توانایی زندگی در بدترین شرایط ممکن را دارند.
ph5شکل ۵
انرژی، مسئله این است
یک سلول برای انجام واکنش های خود نیاز به انرژی زیادی دارد. مهمترین ترین شیوه ی تولید انرژی زیستی، فتوسنتز است. اما در باکتری های ابتدایی [۱۵] روش دیگری برای تولید انرژی وجود دارد که شیموسنتز نامیده می شود. باکتری های شیموسنتز کننده، انرژی موجود در مواد شیمیایی را به انرژی زیستی یعنی ATP تبدیل می کنند. با استفاده از این روش مقدار بسیار زیادی انرژی در اختیار سلول قرار می گیرد. پروکایوت های اولیه نیز از چنین روشی استفاده می کرده اند.
یوکاریوت ها [۱۶]
نوع دیگر سلول را یوکاریوت می نامند که شامل سلول های دارای هسته و اندامک های سلولی است. پیشرفت پروکاریوت ها موجب شد تا برخی از آنها دارای اندامک های سلولی مانند هسته بشوند. بررسی اندامک ها نشان می دهد که آنها از بخش های مختلف سلول پروکاریوت بوجود آمده اند. مثلاً هسته در اثر تغییر شکل یک زائده ی سلولی در باکتری ها به نام مزوزم پدید آمده است. اندامکی به نام میتوکندری، نوعی باکتری بوده که توانسته در درون سلول یوکاریوت زندگی (همزیستی) کند و با گذشت زمان به جزئی از سلول یوکاریوت تبدیل شده است. کلروپلاست نیز در اثر همزیستی باکتری های فتوسنتز کننده با سلول یوکاریوت بوجود آمده است.
ph6شکل ۶
انرژی، مسئله حل شد
فتوسنتز منبع بی پایانی از انرژی یعنی نور را به انرژی زیستی تبدیل می کند. فتوسنتز فرآیند پیچیده ای است که حاصل همکاری چندین پروتئین با یکدیگر است. اما این ساختار از سیستم فتوسنتز ساده و تک پروتئینه ای بوجود آمده است که هنوز هم در برخی باکتری های آب شور وجود دارد. با وجود پیچیدگی فرایند فتوسنتز، اصول آن بسیار ساده است.
در لامپ های التهابی، جریان الکتریسیته موجب می شود تا الکترون های اتم ها به لایه بالاتری بروند و پس از بازگشت به لایه اصلی، انرژی خود را بصورت نور و گرما از دست بدهند. در فتوسنتز عکس این فرآیند اتفاق می افتد. نور پس از برخورد به یک اتم روی (Zn) ، ‌الکترون را به لایه ی بالاتری می فرستد. این الکترون پس از بازگشت به لایه ی اصلی،‌ جریان الکتریکی ایجاد می کند. انرژی موجود در این جریان الکتریکی به مولکول پرانرژی زیستی یعنی ATP منتقل می شود. ادامه یافتن این فرایند در طول روز مقدار بسیار زیادی ATP تولید می کند. یکی از موادی که در فرایند فتوسنتز تولید می شود اکسیژن است.
نخستین هولوکاست
اگر فکر می کنید اکسیژن ماده ای ضروری برای وجود حیات است کاملاً در اشتباه هستید. اکسیژن سمی کشنده برای موجدات زنده است. اگر سلولی نتواند اثر سمی اکسیژن را از بین ببرد به سرعت می میرد. سلول هایی که این توانایی را ندارند «بیهوازی اجباری» می نامند. این سلول ها در مکان هایی زندگی می کنند که دور از اکسیژن است.
با آغاز فتوسنتز، اکسیژن وارد جو شد و رفته رفته جو زمین و اقیانوس ها پر از اکسیژن شد. به این ترتیب قتل عام سلول های اولیه که همگی بیهوازی اجباری بودند آغاز شد [۱۷]. تنها سلول هایی توانستند باقی بمانند که مکانیسم مقابله با سمیّت اکسیژن در آنها ایجاد شد. به چنین سلول هایی «هوازی» می گویند.
فراوانی اکسیژن فرصت جدیدی را برای سلول های هوازی بوجود آورد. سلول های بیهوازی مواد غذایی را به الکل یا اسید تبدیل می کنند و از این راه مقداری انرژی بدست می آورند. در سلول های هوازی مکانیسمی بوجود آمده است که مواد غذایی را به کمک اکسیژن به دی اکسید کربن تبدیل کنند و از این راه مقدار زیادی انرژی بدست آورند. به این فرایند تنفس سلولی می گویند. بیشتر سلول های هوازی آنچنان به انرژی زایی از راه تنفس وابسته شده اند که بدون وجود اکسیژن می میرند. به چنین سلولهایی «هوازی اجباری» می گویند.
فراوانی اکسیژن و تغییرات وسیعی را در زمین بوجود آورد. اکسید شدن مواد موجود در خشکی ها، خصوصیات سطح زمین را تغییر داد. مقدار کمی از اکسیژن O2 در اثر واکنش های شیمیایی به اکسیژن O3 یا اوزون تبدیل می شود [۱۸]. بوجود آمدن لایه ی اوزون در جو، خشکی ها را آماده ی پذیرایی از موجودات زنده کرد.
کلونی ها و تمایز سلولی
برخی تک سلولی ها به صورت دسته جمعی زندگی می کنند که به این اجتماعات کلونی می گویند. همه سلول های کلونی مشابه هم هستند. با بوجود آمدن کلونی ها این امکان فراهم شد که بین سلول ها تقسیم کار بوجود بیاید، و هرسلول اندکی با دیگر سلول ها تفاوت داشته باشد. به این فرآیند تمایز سلولی [۱۹] گفته می شود. تمایز بسیار ابتدایی که در برخی موجودات مثل جلبک ها دیده می شود، در طول میلیون ها سال بعد موجب پدید آیی موجوداتی با تمایز بسیار بیشتر و دارای ده ها عضو و اندام شد.
ph7شکل ۷
انتقادهای بی اساس
بحث و انتقادهای علمی زیادی در مورد جزئیات پیدایش حیات در جریان است. نتیجه این بحث ها، کشف اشتباه ها و بالاتر رفتن دقت این فرضیه است. اما انتقادهای بی اساسی از سوی دینداران، برای باطل جلوه دادن فرضیه مطرح شده است که فاقد ارزش علمی هستند. در اینجا به چند نمونه از این انتقادها می پردازیم.
انتقاد های مشترک با نظریه فرگشت
همان انتقادهای بی اساسی هستند که برای باطل جلوه دادن نظریه فرگشت مطرح می شود. ( ن.ک هفت انتقاد بی اساس به نظریه فرگشت)
این ها خیال پردازی است.
چطور می توانید این داستانهای تخیلی را به جای علم جا بزنید؟
هر ادعایی درباره ی واقعیت امور، از قانون جاذبه گرفته تا پیدایش حیات، در صورتی علمی است که بر اساس روش علمی و خصوصیات علم باشد و اگر بر اساس روش و خصوصیات علوم انسانی بود در مقوله علوم انسانی می گنجد. اگر ادعایی واجد هیچکدام از این خصوصیات نبود در مقوله های بی ارزشی چون خرافات جای می گیرد. تفاوت علم و خیال پردازی را می توان از مقایسه ی نظریه فرگشت و داستان آدم و حوا دریافت.
زیست زایی (Biogenesis)
ایراد: آزمایش های پاستور نشان داده که حیات بصورت خلق الساعه پدید نمی آید. هر موجودی از والدین خود بوجود می آید، نه از ماده بیجان.
تا مدت ها این عقیده وجود داشت که برخی موجودات بصورت خلق الساعه (spontaneous generation) بوجود می آیند. مثلاً مگس ها از مرداب، کرم ها از میوه و میکروب ها از غذا بوجود می آیند. لوئی پاستور و جان تندال با آزمایش هایی نشان دادند که هیچ موجودی بصورت خلق السائه بوجود نمی آید، به این معنی که هر موجود زنده ای، والدی دارد.
نظریه زیست زایی مورد تایید تمامی زیست شناسان است اما تعارضی با پیدایش حیات ندارد. شاید ریشه ی این انتقاد برابر دانستن خلق الساعه (spontaneous generation) با پیدایش خود به خود (spontaneous origin) باشد. در فرضیه پیدایش خود به خود، حیات بصورت خلق الساعه بوجود نمی آید. هر موجودی والدی دارد که سلسله این والدها به سلول های ساده ابتدایی می رسد. والد سلول های ابتدایی، بیومولکول های سوپ اولیه حیات است و والد این بیومولکول ها، ماده بیجان است. آیا این سلسله والد ها تعارضی با زیست زایی دارد؟
در مورد آزمایشهای پاستور و موارد مشابه باید به نکات زیر توجه کرد:
۱- شرایط مکانی: پیدایش حیات در شرایط خاص زمین اولیه صورت پذیرفته، ولی آزمایش پاستور در شرایط فعلی زمین انجام می شود. در شرایط کنونی اکسیژن موجود در جو هر بیومولکولی را اکسید می کند و از بین می برد. هنوز هم بیومولکول ها در دهانه آتشفشان ها و در اثر صاعقه تولید می شوند ولی این مواد بسرعت توسط موجودات زنده مصرف می شوند. اگر در آزمایشی شرایط اولیه زمین بازسازی شود شاهد پیدایش بیومولکول ها خواهیم بود.
۲- محدودیت مکانی: آزمایش های پاستور، اوری-میلر و دیگر آزمایش ها در ظروف آزمایشگاهی انجام می شود، ولی پیدایش حیات نیاز به ظرفی به بزرگی زمین دارد.
۳- محدودیت زمانی: زمان انجام آزمایش ها کوتاه است، و این زمان قابل قیاس با زمان لازم برای پیدایش حیات نیست. اگر فرض کنیم هر سال را برابر با یک سانتیمتر است، یک میلیارد سال مسافتی به طول ده هزار کیلومتر خواهد بود.
تصادف
ایراد: مگر می شود حیات حاصل تصادف باشد؟
پیدایش حیات تصادفی نیست. پیدایش حیات همانقدر تصادفی است که پیدایش ابر و بارش باران. در کاربرد این کلمه باید به مفهوم علمی تصادف توجه کرد. (ن.ک بخش مفهوم علمی تصادف از نوشتار فرگشت چیست)
پیچیدگی
ایراد: حیات پیچیده تر از آن است که از ماده بیجان بوجود آید. هربخش از سلول به دیگر بخش های آن وابسته است.
زیست شناسان بیش از منتقدان به پیچیدگی حیات آگاهی دارند. اما تولید مرحله به مرحله ی هر ساختار از ساختار ساده تر پاسخ این ایراد را در خود دارد. (ن.ک برهان نظم و مسئله گزینش فزاینده) چنین ادعاهایی پیش از مشاهده حداقل یک مورد از آن فاقد هرگونه اعتبار علمی است. شیوه پیدایش هر ساختار سلولی ای یا کشف شده و یا در دست تحقیق است. (ن.ک پیچیدگی و اجزاء مرتبط از نوشتار فرگشت چیست)
قانون دوم ترمودینامیک
ایراد: همه چیز به سمت بی نظمی پیش می رود، و نظم هیچوقت از بی نظمی بوجود نمی آید. به همین دلیل امکان ندارد حیات از ماده بیجان بوجود آید.
این اظهارات حاصل کج فهمی و تحریف عمیق قانون دوم ترمودینامیک است. نخست اینکه قانون دوم ترمودیک درباره ی آنتروپی است نه نظم. نظم یک مفهوم ذهنی است نه عینی و علمی. اگر بخواهیم از کلمه ی نظم در علم استفاده کنیم باید به مفهوم علمی آن یعنی آنتروپی توجه کنیم. دوم اینکه باید دید قانون دوم ترمودینامیک چه می گوید:
Disorder increases in closed systems.
بی نظمی در سیستم های بسته افزایش می یابد.
سیستم بسته، سیستمی است که با محیطش ماده و انرژی مبادله نکند. برای انجام کار انرژی لازم است. زمین سیستمی بسته نیست و هر ثانیه چند ترلیون ژول (معادل چند بمب اتم) انرژی از طریق نور خورشید به زمین می رسد که این انرژی منجر به کار می شود. مثل بخار شدن آب دریاها و فرایندهای زیستی.
ایراد: «همه چیز به سمت بی نظمی پیش می رود» ؟!!!
اگر چنین قانونی جاری بود تقریباً همه چیز متوقف می شد. از بخار آب ابری و بارانی بوجود نمی آمد، گیاه از خاک نمی رویید و یک نوزاد تبدیل به خواننده این مقاله نمی شد. هر ساختاری که به سمت نظم پیش می رود، بی نظمی محیط اطرافش را افزایش می دهد. وقتی در یک لیوان آب نمک ساختاری منظم یعنی بلور نمک تشکیل می شود، آب به حالتی بسیار بی نظم یعنی بخار تبدیل می شود. پیدایش حیات نیز که منجر به پیدایش موجودات منظم شد، چهره ی ساده ی زمین را تبدیل به سطحی به هم ریخته، شخم زده و دارای صدها ماده مختلف کرد.
به جای قوانین تخیلی ترمودینامیک باید به قوانین ترمودینامیک توجه کرد. پیشنهاد می شود هر گاه ادعایی علمی را در نوشته ای دینی دیدید، به صحت آن شک کنید و قبل از پذیرش آن به نوشتاری در همان رشته مراجعه یا با یک متخصص در همان رشته مشورت نمایید.
ایراد: هنوز هیچ دانشمندی نتوانسته حیات را در آزمایشگاه بوجود آورد.
علمی بودن یک ادعا وابسته به شبیه سازی کامل آن در آزمایشگاه ندارد. برخی پدیده ها بنا به سرشت خود قابل شبیه سازی آزمایشگاهی نیستند، بلکه وجودشان را به شیوه های علمی دیگر می شناسیم و تحقیق می کنیم. هیچ دانشمندی نتوانسته یک کوه یا یک سیاهچاله را در آزمایشگاه بوجود آورد. دانشمندان چگونگی تشکیل کوه ها و سیاهچاله ها را به شیوه های علمی دیگر پژوهیده اند و به نتایج قابل اعتمادی دست یافته اند. درباره ی درستی هر ادعای علمی باید بر اساس روش علمی به قضاوت نشست، و روش علمی منحصر به شبیه سازی آزمایشگاهی نیست. پیدایش حیات نیاز به شرایط خاص و زمان طولانی دارد که سبب می شود پیدایش حیات در آزمایشگاه بسیار بعید باشد. ( ن.ک آزمایشهای پاستور در همین نوشتار) با این وجود شنیدن این خبر در سال ها یا دهه های آینده چندان عجیب نیست.
«دانشمندان بدون یقین داشتن اثبات می کند. خلقت گرایان بدون اثبات کردن یقین دارند.» – اَشلی مونتاگ
نسخه بازیافتی از سایت Fargasht.WordPress.Com
نویسنده: فرخ فرپژوه | منبع: سکولاریسم برای ایران
[۱] Scientific creationism
[۲] Sprite
[۳] Opportunity
[۴] Harold Urey
[۵] Stanley Miller
[۶] Sol Spiegelman
[۷] اين RNA ژنوم باكترويفاژ Qβ است كه باكتری ايشريشيا كولی را آلوده می كند.
[۸] Qβ رپليكاز
[۹] Tom Cech
[۱۰] Sidney Altman
[۱۱] Francis Crick
[۱۲] پيش ساز RNA يعنی ريبونوكلوتيد فسفات توسط آنزيم روبونوكلئوتيد ردوكتاز به پيش ساز DNA يعنی داكسی ريبونوكلئوتيد فسفات تبديل می شود.
[۱۳] سلول ها همواره در معرض نيرويی به نام فشار اسمزی هستند. اگر اين نيرو كنترل نشود پس از مدتی غشاء سلول از بين می رود. سلول های اوليه، تا زمانی كه مكانيسم های مقابله با فشار اسمزی تكوين نيافته بود، ساختارهايی موقتی بودند، اما سرعت فرگشت همين سلول های موقتی نيز بسيار زيادتر از حيات مولكولی بود و به همين دليل مكانيسم های پايداری در برابر فشار اسمزی و ديگر مكانيسم های حياتی به سرعت بوجود آمدند.
[۱۴] پرو به معنی پیش و كاریوت به معنی هسته است. پروكاریوت ها فاقد هسته و ساير اندامک های سلولی هستند.
[۱۵] Archaebacteria دسته ای از باكتری ها كه باقیمانده اولین سلول های پديد آمده بر روی زمین هستند. مطالعه بر روی اين باكتری ها بخش بزرگی از پژوهش های فرگشتی را در بر می گیرد، و اين پژوهش ها استفاده های فراوانی در صنعت و پزشكی دارند.
[۱۶] يو به معنی پیش و كاریوت به معنی هسته است. یوكاریوت ها دارای هسته و ساير اندامک های سلولی هستند.
[۱۷] Oxygen holocaust
[۱۸] O2 در حضور پرتو فرا بنفش تبدیل به O3 می شود و O3، لايه اوزون را برای حفاظت در برابر پرتو فرا بنفش بوجود می آورد.
[۱۹] Cell differentiation

---------------------------------------------------------------------------------

تكامل (فرگشت) چیست؟

مقدمه
 تكامل یا فرگشت (evolution) یک نظریه ی علمی در مورد منشاء گونه ها و تحولات عالم جانداران است. نظریه ی تكامل در تعارض آشكار با باورهای دینی است.(ن.ك تعارض های تكامل و دین) به همین دلیل مورد انتقاد، تحریف و كج فهمی بسیاری از مؤمنان قرار گرفته است و آنان سعی كرده اند با انتقادهای بی اساس این نظریه را باطل جلوه دهند.(ن.ک. هفت انتقاد بی اساس به نظریه تكامل) در این نوشتار سعی شده این نظریه به ساده ترین شكل ممكن، توضیح داده شود. 
شاید ریشه ی برخی از كج فهمی های فارسی زبان ها از این نظریه، ترجمه ی غلط انداز واژه evolution به "تكامل" یا "فرگشت" است. این لغت به معنی "بر آمدن" و اشاره به بوجود آمدن چیزی از چیز دیگر دارد، مثل بوجود آمدن بخار از آب. برخلاف تصور عموم، نظریه ی "برآمدن" به معنای اخلاقی و حاکی از "کمال یافتن" جانداران نیست. این واژه هیچ بار اخلاقی ندارد بلكه تنها تغییر جاندارن را برای انطباق بیشتر با محیط نشان میدهد. متاسفانه واژه ی تكامل به عنوان یك غلط رایج جا افتاده است. پس در این نوشتار هم به ناچار از این واژه ی اشتباه برانگیز اما رایج استفاده میشود.  


 
 ارسطو (384- 322 ق.م)  طبیعت را معجونی از امیال و غایات میدانست، مثلاً تبخیر آب را به این علت میدانست كه آب برای رسیدن به كمال به سمت بالا حركت میكند یا می گفت سنگ به این علت به پایین می افتد که می خواهد به جایگاه طبیعی برسد خود که پایین است ؛ یا تیر به این علت مدتی پس از پرتاب به زمین می افتد که میل طبیعی اجسام به سکون است. تبیین های ارسطویی  نمونه ی نگاه غایت انگار به جهان است.  غایت انگاری یک نگاه پیشاعلمی به جهان است. غایت انگار همه ی اجزای طبیعت را مانند انسان ها دارای امیال و مقاصد می داند. درست مانند کودکی که فکر می کند اسباب بازی هایش هم مانند خودش گرسنه و ناراحت می شوند. غایت انگاری دو هزار سال پس از ارسطو هم بر طرز تفكر جامعه بشری سایه افكند و فرهنگ ها و ادیان جهان را تحت تاثیر قرار داد. این جهان بینی انسان را مركز و محور جهان میدانست[1]. نمونه های فراوانی از این نگرش را در كتابهای مقدس و ادبیات ملل میتوان یافت:
 سوره بقره آیه 189: درباره هلالهای ماه می پرسند ، بگو : برای آن است که مردم وقت کارهای خویش و زمان حج را بشناسند.
سوره انعام آیه 97: اوست خدایی که ستارگان را پدید آورد تا به آنها در تاریکیهای خشکی و، ودریا ، راه خویش را بیابید. 
حق تعالی كاین سماوات آفرید                         از برای رفع حاجات آفرید
(مولوی) 
ابر و باد و مه و خورشید و فلك در كار اند         تا تو نانی به كف آری و به غفلت نخوری (سعدی)

واین زمین مضطرب محتاج كوه[2]                    گر نبودی نافریدی پر شكوه
(مولوی)
 نیوتون با نشان دادن قانون مندی حركتهای فیزیكی نشان داد كه همه ی كار جهان برای منفعت انسان نیست. قانون های نیوتون نشان میداد كه حركت های ابر و باد و مه و خورشید تنها و تنها به علت تاثیر نیروهای طبیعی بر آنهاست.  این حركت علمی سرآغاز تحول فكری اروپا شد. اندیشه ی علمی و روش تجربی، بنیان معارف باستانی را برافکنند و پیشرفت های روز افزون مغرب زمین آغاز شد[3].  
نیوتون مکانیک ارسطویی را باطل کرد، اما ابطال کامل زیست شناسی ارسطویی کار شگرف داروین بود. ارسطو فکر می کرد که گونه های جانداران از ابتدای جهان به صورت کنونی از هم جدا بوده اند، چون هیچ کس ندیده که میمونی انسان بزاید. میمون همیشه میمون می زاید!  در میانه ی قرن نوزدهم دنیای فیزیك و شیمی دنیای قانونها بود اما قوانین حاکم بر جهان جانداران هنوز در پرده ای از ابهام بودند. داروین نشان داد كه چگونه موجودات زنده طی یک فرایند کاملاً طبیعی تکامل یافته اند. به گفته ی خود او: " ایجاد گرامی ترین چیزهایی که می شناسیم، یعنی ایجاد جانداران عالی، مستقیماً محصول ستیزه ی طبیعت، قحطی و مرگ است."[4] امروزه دانش زیست شناسی با صراحت اعلام میكند كه حیات در عین پیچیدگی، جلوه ای از واكنشهای شیمیایی و فیزیكی است. 
آن مدعیان كه دُر معنی سُفتند        و از چرخ به گونه گون سخنها گفتند
آگه چو نبودند ز اسرار نهان              با خود زَنَخی زدند و آخر خفتند
خیام[5] 
تكامل زیست شناسی را از علمی مشاهده ای و توصیفی به علمی فعال و تجربی تبدیل كرد. زیست شناسِ پیش از داروین جانداران را تنها مشاهده یا حداكثر تشریح میكرد. او تنها نظاره گر بود؛ نه می توانست تحلیل کند، و نه به چراها و چگونه ها[6] پاسخ گوید. داروین راهی را نشان داد كه در آن باید به هر جانور، اندام تا مولكول زیستی به شكل یك سوال نگریست. باید همه اطلاعات را تحلیل كرد و به جواب رسید. شیوه تفكر داروینی تاثیر عمیقی بر ادراك دانشمندان همه ی علوم تجربی و انسانی بر جای گذاشت.
 چارلز داروین (1809-1882) زیست شناس بریتانیایی، پس از سی سال مطالعه و بررسی شواهد سفر تحقیقاتی پنج ساله اش به دور دنیا، در سال 1859 نظریه ی تكامل را در تاثیر گذارترین كتاب تمام دورانها، یعنی "منشاء انواع بوسیله به انتخاب طبیعی"[7] به جهان علم عرضه كرد[8].
شکل 1
نظریه تكامل داروین را میتوان به صورت زیر خلاصه كرد:
1- تعداد زادگان (نوزادان) بیشتر از والدین است.
2- تعداد افراد در جمعیت تقریباً عددی ثابت است.
3- زادگان تفاوتهایی جزئی با والدین خود دارند.
4- تنها زادگانی زنده می مانند كه سازش بیشتری با محیط داشته باشند. 
در طبیعت، افرادی كه مزیتی هرچند اندك، بر دیگران داشته باشند شانس بیشتری برای زنده ماندن و تولید مثل دارند. در دراز مدت نسل این افراد، جمعیت غالب گونه را تشكیل خواهد داد. داروین این فرایند را انتخاب طبیعی نامید.  
با پیشرفت فزاینده ی علوم مختلف، نظریه ی تكامل نیز منسجم تر شد و حیطه های جدیدی مانند علم ژنتیك و زیست شناسی مولكولی را در بر گرفت. امروزه از نظریه ی پیشرفته تر تكامل تحت عنوان "تلفیق نوین" یا "سنتز جدید" استفاده میشود.  
 
یك CD صوتی حاوی اطلاعات لازم برای پخش موسیقی است اما سر و صدا نمیكند! برای شنیدن موسیقی باید اطلاعات CD را در دستگاهی اجرا كرد. ژن ها هم حاوی اطلاعات هستند و برای انجام كار باید این اطلاعات اجرا بشود. به بیان علمی باید ژن بیان بشود. بیان شدن ژن بدین صورت است كه از روی اطلاعات موجود بر روی ژن، پروتئین ساخته میشود و پروتئین ها هر کدام كاری را در بدن انجام میدهند. 
ژن قسمتی از مولكولی خطی به نام DNA است كه اطلاعات لازم برای ساخت یك پروتئین را در خود دارد. این اطلاعات در DNA به وسیله توالی مشخصی از چهار كد مختلف حفظ میشود. DNA از چهار زیر واحد آدنین(A) ، تیمین (T) ، سیتوزین(C) و گوانین (G) تشكیل شده است.
شکل 2


به مجموعه ی كل DNA های موجود در سلول ژنوم گفته میشود. ژنوم اطلاعات لازم برای تمام اعمال سلول را در خود دارد. ژنوم باكتری ها به صورت یك DNA خطی و حلقوی است اما ژنوم دیگر جانداران بصورت چندین قطعه جداگانه است كه كروموزوم نامیده میشوند.
شکل 3

گفتیم كه DNA دارای توالی مشخصی از چهار كد است. هر گونه تغییر در این كدها جهش نام دارد. عوامل گوناگونی میتوانند جهش ها را بوجود آورند. برخی مواد شیمیایی (كه در درون سلول ها هم وجود دارد) جهش زا هستند. عوامل فیزیكی مانند حرارت و پرتوهای ماوراءبنفش و پرتوهای رادیواكتیو نیز جهش زا هستند. جهش در فرایند تولید مثل نیز رخ میدهد. در تولید مثل، كد ژنتیكی باید دو برابر شود ولی در این فرایند اشتباه هایی هم رخ میدهد و موجب میشود كه كپی دقیقاً برابر با اصل نباشد.  
جهش ها انواع گوناگونی دارند. تغییر در یك حرف از كد ژنتیكی جهش نقطه ای نامیده میشود. جهش های وسیعتر مجموعه ای از كدها را دستخوش تغییر میكنند. تغییر در كروموزوم ها به طور همزمان چند هزار ژن را تغییر میدهد. یكی از مهمترین انواع این جهش ها مضاعف شدن است. در مضاعف شدن دو نسخه از یك ژن بوجود می آید. هر یك از این ژنها میتوانند جداگانه دستخوش جهش های جدید شوند و بدین ترتیب با حفظ ژن قبلی، ژن جدیدی به ژنوم جاندار اضافه شود كه اندكی با ژن قبلی فرق دارد. 
بیش از نود درصد از جهشها مضر هستند. اما باقی جهش ها كم اثر، بی اثر یا مفیدند. جهش های مضر اغلب موجب مرگ جاندار میشود و به نسل بعد انتقال پیدا نمیكند اما جهش های كم اثر، بی اثر و مفید به نسل بعد منتقل میشوند.
 
شکل 4
شکل 5

باكتریها و برخی تك سلولی ها تولید مثل غیر جنسی دارند. در این شیوه ژنوم فرزندان با والدین كاملاً شبیه هم است و تكامل فقط به جهش ها بستگی دارد. اما در تولید مثل جنسی، فرزند نیمی از ژنهایش را از پدر و نیم دیگر را از مادر دریافت میكند. این سیتم دو مزیت تكاملی دارد: الف) ایجاد تنوع در جاندار تنها وابسته به جهش نیست. ب)ژنها در میان جمعیت توزیع میشوند.

تصویر 6

فرض كنید در شهری همه مردم ژن A را دارند. در اثر جهش در یك نفر از آنها ژن A به B تبدیل میشود. این فرد پس از ازدواج ژن B را به فرزندانش منتقل میكند. پس از گذشت چند قرن با ازدواج و زاد و ولد های مكرر ژن B در سطح شهر پراكنده شده است به طوری كه مثلاً 90%  درصد از مردم ژن A و 10% باقیمانده ژن B را دارند. به همین ترتیب هر ژن جدیدی در میان جمعیت پراكنده می شود.

تصویر 7
به دلیل محدود بودن جمعیت هر جاندار همه ی نوزادان توانایی زنده ماندن را ندارند. در مثال بالا فرض كنید ژن A عامل لاغری بوده و ژن B چاقی را بوجود می آورد. با فرا رسیدن عصر یخبندان، چاق ها دارای مزیت ذخیره سازی غذا هستند و لاغرها بیشتر میمیرند. بنابراین صاحبان ژن B بیشتر زنده میمانند. پس توزیع ژن در جمعیت دگرگون میشود به شكلی كه 90% ژن B را دارند. با پایان یخبندان، چاقی نه تنها مفید نیست بلكه دردسر ساز است. همین امر دوباره توزیع ژن  A را به 90% میرساند. به این ترتیب توزیع ژن ها با تغییر محیط دچار تغییر می شود. تغییر محیط گاه آنچنان وسیع است كه یكی از ژن ها را به طور كامل منقرض میكند. توجه داشته باشید كه هر جاندار دارای هزاران ژن است و توزیع همه این ژن ها مرتباً در حال تغییر است. بنابراین خصوصیات جمعیت های جانداران دائماً در حال تغییر است، به صورتی كه پس از گذشت چند صد هزار یا چند میلیون سال ممكن است به جاندار جدیدی تبدیل شده باشد.
گفتیم كه هر جمعیت در طول زمان دچار تغییر میشود و این تغییرات در تمام جمعیت توزیع میشود. پس چگونه است كه گونه های جدید بوجود می آیند؟ همانطور كه همه اندامهای جاندار تغییر میكنند تغییراتی هم در خصوصیات تولید مثلی بوجود می آید. به گونه ای كه ممكن است جمعیت به دو گروه تقسیم شود كه دیگر توانایی تولید مثل با یكدیگر را نداشته باشند. جدایی تولید مثلی علتهای مختلفی دارد: 
جغرافیایی: پیشروی بیابان میتواند یك جنگل را به دو قسمت تقسیم كند و جانداران این دوقسمت دیگر ارتباطی با هم نخواهند داشت. همچنین مهاجرت عده ای از افراد به سرزمینی دور آنها را بقیه جمعیت جدا میكند.
فیزیولوژیك: تغییر در اندام تناسلی باعث میشود كه یك گروه از جمعیت توانایی تولید مثل با بقیه را نداشته باشند.
تغییر در زمان یا فصل تولید مثل: ممكن است فصل جفت گیری در برخی افراد با بقیه متفاوت شود. مثلاً همه مگس های میوه را میتوان در آزمایشگاه مجبور به تولید مثل كرد ولی در طبیعت دو گروه از این مگس وجود دارد. گروهی صبح جفت گیری میكند و گروه دوم بعد از ظهر.
تغییر در عادات جفت گیری: این تغییر موجب میشود كه گروهی از افراد، جفت خود را تنها از میان دیگر اعضاء گروه خودش انتخاب كنند.
تغییرات سلولی: جفت گیری بین دو گروه انجام میشود ولی لقاح ناقص است یا نوزاد میمیرد. حتی ممكن است نوزاد زنده بماند ولی عقیم باشد (مثل قاطر).  
جدایی تولید مثلی به هر علتی كه روی دهد موجب میشود تا توزیع ژنی هر گروه از جمعیت به طور جداگانه تغییر كند و جهش های بوجود آمده تنها در میان افراد همان گروه باقی بماند. به عبارت دیگر دو جمعیت وجود خواهد داشت كه هر كدام به راه خودش میرود. پس از گذشت هزاران سال میزان تغییرات در هر گروه آنقدر زیاد می شود كه دیگر تبدیل به دو گونه جاندار متمایز تبدیل می شوند. به این ترتیب دو گونه جدید از گونه اولیه بوجود می آید.

تصویر 8

 تا این بخش از نوشتار در مورد تكامل یك گونه در ارتباط با محیط آن (تكامل خٌرد[10]) توضیح مختصری داده شد. هر جانداری برهمكنش های گسترده ای با دیگر جانداران دارد. پرنده ای حشره خوار، خودش توسط چندین صیاد شكار میشود؛ و دیگر حشره خوارها بر سر غذا با او رقابت می كنند. رقابت بر سر محل آشیانه هم در جریان است. به طور كلی تغییر یك گونه دیگر گونه ها را متاثر می كند. چابكتر شدن شكار، شكارچی را نیز تغییر می دهد. به این ترتیب باید تكامل گونه های جانداران را با هم (تكامل كلان) بررسی كرد نه جدا از هم.

منتقدین نظریه تكامل علاقه ی زیادی به "پیچیدگی" دارند. مثلاً می گویند اندام X پیچیده تر از آن است كه بوسیله تكامل بوجود بیاید. یا اظهار نظر می کنند كه اجزای اندامی مانند چشم در ارتباط با هم هستند و وجود هر یك از اجزا برای كاركرد چشم ضروری است: یک چشم نصفه نیمه به هیچ دردی نمی خورد. پس اندام های پیچیده  نمیتوانند حاصل تكامل تدریجی باشند. این انتقادها جدای از بهانه گیری، ناشی از عدم درك تكامل هستند[11].  
پیشرفت اختراع های بشر تقریباً شبیه به تكامل جانداران است. اتوموبیل های اولیه تنها گاری هایی بودند كه موتور داشتند. با گذشت زمان قطعات بیشتری به این وسیله اضافه شد تا به شكل امروزی آن درآمد. قطعه ای مانند انژكتور در ماشین اولیه وجود نداشت ولی در اتوموبیل امروزی اگر انژكتور از كار افتاد، كل ماشین دیگر قادر به حركت نیست.  
تكامل اندامهای پیچیده نیز از یك شكل ساده اولیه شروع شده و در طول زمان اجزاء دیگری به اندام اضافه شده است به شكلی كه آن جزء، تبدیل به بخشی ضروری در كاركرد اندام شده است. در هر حال، داشتن یک چشم نصف و نیمه هم خیلی بهتر از چشم نداشتن است. چشم در بی مُهرگان اولیه تنها شامل چند سلول برای تشخیص تاریكی از روشنایی بوده است. بعد ها سلول های تشخیص دهنده رنگ و اجزائی مانند عدسی به این سیستم اضافه شده است. تكامل چشم و دیگر اندامهای پیچیده به طور كامل توضیح داده شده است.  
با پیشرفت زیست شناسی، منتقدان توجه خود را به سیستم های پیچیده سلولی مانند سیستم ایمنی و ساختارهای پیچیده مولكولی مانند موتور تاژك باكتری ها معطوف كردند. با اینکه شیوه ی تكامل پیچیده ترین سیستم های زیستی شناخته شده یا در دست تحقیق است، اما بهانه گیران دست بردار نیستند و با هر كشف تازه در زیست شناسی باید منتظر چنین خرده گیری هایی باشیم. (برای اطلاع بیشتر به بخش پرستش شكافها از كتاب پندار خدا نوشته ریچارد داوكینز مراجعه كنید)
برخی دینداران منتقد نظریه ی تکامل می گویند: امکان ندارد که نظم و پیچیدگی جهان جانداران "تصادفی" به وجود آمده باشد. و ادامه می دهند که حتی اگر نظریه ی تکامل نیز درست باشد، حتماً باید خالقی در کار بوده باشد که با طرح و تدبیر خود سیر تکاملی را هدایت کرده و به اینجا رسانده است. این ایراد می تواند نشانگر بدفهمی عمیق نظریه ی تکامل باشد. تکامل تصادفی نیست. آنچه می توان گفت "تصادفی" است، جهش های ژنتیکی هستند. و جهش های ژنتیکی فقط به این معنا "تصادفی" هستند که وقوع شان محصول طرح و تدبیر کسی نیست. جهش ژنتیکی همان قدر"تصادفی" است که باران، آتش فشان، گردش سیارات یا هر پدیده ی طبیعی دیگر"تصادفی" است. موتور پیش برنده ی تکامل (که همان گزینش فزاینده از میان جهش های ژنتیکی باشد) نیازمند طراحی نیست. و همین نکته است که زیرآب یکی از قدیمی ترین و مهم ترین برهان های خداباوری، یعنی برهان نظم را می زند. 
پس در مورد كلمه ی "تصادف" در علم باید به نكات زیر توجه كرد: 
1- بعید بودن تصادف به معنی غیر ممكن بودن آن نیست. از احتمالات نمیتوان برای رد رویداد های پسگشتی (Backward) استفاده كرد. اگر فکر می کنید جز این است، این بازی را انجام دهید: تعداد کافی کارت تهیه کنید، آنها را از یک تا یک میلیارد شماره گذاری کنید (در صورتی که مایل باشید بیشتر) و بعد از بین این یک میلیارد کارت یکی را بیرون بکشید. تعجب نکردید؟! عددی بیرون آمد که احتمال بیرون آمدنش یک در میلیارد بود! چطور چنین چیزی ممكن است؟! چطور چنین اتفاق بعیدی رخ داد؟ بازی را تکرار کنید، و هر بار بدون استثنا چنین اتفاق عجیبی می افتد! 
2- نباید تنها به عامل تصادفی تكامل (جهش) توجه كرد و عامل غیر تصادفی یعنی گزینش یا انتخاب طبیعی را از نظر دور داشت. ریاضی دان آماتوری كه به اخبار گوش میداد شنید: اجتماع صد نفره زنان بسیجی در تالار وحدت برگزار شد. او با خودش حساب كرد كه احتمال اینكه هر انسانی زن باشد یك دوم است. پس احتمال اینكه همه ی آن صد نفر زن باشند 2/1 به توان 100 است. یعنی 1 در 1267650600228229401496703205376 است. ثانیاً احتمال بسیجی بودن یا نبودن یك زن یك دوم است درنتیجه این عدد را باید در خودش ضرب كرد. پس جمع شدن تصادفی صد زن بسیجی در یكجا غیر ممكن است. ریاضی دان ما وجه گذینشی ماجرا یعنی "تنها زنان بسیجی دعوت می شوند" را فراموش كرده بود. منتقدان "تصادف"، اغلب "بقای اصلح در اثر انتخاب طبیعی" فراموش می کنند. 
3- نباید مفهوم "فزایندگی" را در مورد تصادف از نظر دور داشت. فزایندگی بدین ترتیب است كه پس از یك رویداد تصادفی، تصادف بعدی در میان اعضاء انتخاب شده از تصادف اول انجام میشود. به عبارت دیگر در هر مرحله، محصولات تصادفی مرحله قبل که از صافی انتخاب طبیعی گذشته اند دچار تصادف جدیدی می شوند. نظم موجود در سیستم های طبیعی ناشی از این نوع تصادف است.[12] اجزاء مختلف بر اثر این "تصادف" ها در کنار هم قرار میگیرند و حد واسطهای ناپایدار از میان میروند و تنها اجزائی که به صورت پایداری با دیگر اجزاء در ارتباط هستند باقی میمانند. این فرآیند را گزینش فزاینده مینامند[13].(ن.ك برهان نظم و مسئله گزینش فزاینده) بازی شیر یا خط زیر را در نظر بگیرید: چند هزار میلیارد سكه را روی زمین بریزید. آنهایی كه شیر آمده اند را بردارید و بقیه را كنار بگذارید. سكه هایی را كه برداشته اید دوباره روی زمین بریزید و فقط شیر ها را بردارید. اگر این كار را چند میلیون بار تكرار كنید، سرانجام یك (یا چند تایی) سكه باقی خواهد ماند كه تصادفاً ملیونها بار، پشت سر هم شیر آمده است.[14] حال به جای "سکه ها"، جانداران را بگذارید، به جای "شیر آمدن" انطباق بهتر با محیط، و به جای "کنار گذاشتن بقیه"، انتخاب طبیعی را بگذارید.  آیا "تصادف" تکامل هنوز باور نکردنی می آید؟

هر نظریه ی علمی به وسیله شواهدی پشتیبانی میشود. تكامل نیز بوسیله شواهد تجربی محکم و همبسته ای در زیست شناسی و دیگر علوم حمایت میشود. هر كدام از این شواهد نه تنها مانند قطعه ای از یك پازل بقیه شواهد را تكمیل می كند، و نتایج مستقل هر شاهد با نتایج مستقل منبع دیگر یكسان است. مثلاً یك فسیل شناس درختچه تكاملی انسان را رسم می كند و یك متخصص ژنتیك نیز این درختچه را بر اساس ژنتیك رسم می كند. مشاهده میشود كه درخت رسم شده در هر دو علم مشابه هم است. در اینجا تنها به شواهد معروف تکامل اشاره ی مختصری می کنیم و از بحث های پیچیده زیستی، شیمیایی و فیزیكی صرف نظر می کنیم[15]. 
ممكن است در اینجا عده ای اعتراض كنند که چرا شواهدی را  كه در رد نظریه تكامل وجود دارد را نمی گویید و یك طرفه به قاضی میروید؟ در پاسخ باید گفت: حتی یک شاهد علمی خلاف نظریه ی تکامل وجود ندارد. به عبارت دیگر اگر مدركی بر خلاف تكامل وجود داشت دانشمندان اول از همه این نظریه را کنار می گذاشتند، یا تصحیح می کردند. البته انتقادها و ایرادهایی به تکامل می گیرند ولی این "انتقادات" بویی از علم نبرده اند و همگی از منبر و بازار بر می آیند تا از دانشگاه و آزمایشگاه. (ن.ک. هفت انتقاد بی اساس به نظریه تكامل)

پژوهش های زمین شناسی بیانگر عمر طولانی سیاره زمین است. زمین در طول عمر خود دورانهای متعددی را پشت سر گذاشته است. تكامل جانداران نیز نیاز به زمان طولانی دارد[16]. در نظریه تكامل گفته شده كه جانداران با تغییر محیط تغییر میكنند. بنابر این با تغییرات زمین باید تغییر در جانداران نیز دیده شود. به بیان دیگر باید تحولات زمین و فسیل ها هم زمان، مرتبط و معنی دار باشند. چنین پیوستگی در تمامی فسیل ها مشاهده میشود. به عنوان مثال فسیل های جانوران پشمالو مربوط به دورانهایی است كه زمین شناسان آنها را عصر یخبندان مینامند. در مورد منشاء حیات نیز بیومولكول ها و سلول ها تنها در شرایط خاص میتوانند از ماده بیجان بوجود آیند و علم زمین شناسی با تعیین ویژگیهای زمین اولیه این حقیقت را آشكار میكند كه شرایط برای ایجاد مولکول اسیدهای آمینه، (مولکول های سنگ بنای حیات) مهیا بوده است. در واقع دانشمندان با شبیه سازی شرایط اولیه ی زمین در آزمایشگاه، شاهد ایجاد برخی از این اسیدهای آمینه بوده اند.
هر گونه از جانداران در ناحیه ی جغرافیایی خاصی قرار دارد. جانداران هر منطقه ی جغرافیایی شباهت بیشتری با همخانواده های ناحیه ی خود دارند، تا با جانداران دوردست. معروفترین این شباهت ها را در پستانداران استرالیا میتوان یافت. بسیاری از پستانداران استرالیا مانند کانگور و کوآلا كیسه دار و مختص خود استرالیا و جزایر اقیانوسیه هستند. چنین شباهتهایی در مورد محل زندگی همه جانداران صادق است به طوری كه گستره ی جغرافیایی هر گونه با تاریخچه تكاملی آن ارتباط دارد. یكی از مواردی كه داروین را به سمت نظریه تكامل هدایت كرد این بود جانوران جزایر دور افتاده مانند خود آن جزایر از بقیه دنیا دور افتاده اند.

تصویر 9
در فسیل ها میتوان حوادث چند ملیون ساله تكاملی را مشاهده كرد. فسیل ها در چینه های زمین شناسی ماندن کلمات در کتاب تاریخ طبیعی هستند. هر گاه فسیلی یافت میشود، ابتدا عمر آن بوسیله نیمه عمر عناصر رادیو اكتیو تعیین میشود. سپس متخصصان فسیل شناسی اجزاء آنرا جزء به جزء بررسی میكنند تا ببینند مربوط به چه جانوری است. بسیاری از فسیل ها حد واسط تكاملی میان دو جاندار هستند. برخی فسیل ها، شاهدی بر تكامل بین دو گروه از جانداران مانند دایناسورها و پرندگان هستند. هر چه تعداد فسیل های یافت شده میان دو جاندار بیشتر باشد، تصویر روشنتری از تاریخ طبیعی بدست می آید. 
با توجه به سخت بودن شرایط تشكیل فسیل ها، كاملاً طبیعی است كه بین دو فسیل حد واسط شكافهایی یافت شود كه "حلقه های مفقوده" نامیده میشوند. در زمان داروین تعداد حلقه های مفقوده بسیار زیاد بود، اما از آن تاریخ رده كاملی از فسیل ها بین دایناسورها و پرندگان، چهارپایان و پستانداران دریایی و میمون ها و انسان وجود دارد. باید توجه داشت كه ممكن است فسیل حلقه ای مفقوده در جایی قرار داشته باشد كه هیچگاه آنرا پیدا نكنیم و یا حتی هیچ فسیلی از جاندار مورد نظر تشكیل نشده باشد. با این وجود تاریخچه تكاملی جانداران را میتوان با استفاده از روشهای كارامدی چون آناتومی مقایسه ای و شواهد مولكولی معین كرد. علاوه بر این، نباید از كارآگاهان جنایی انتظار داشت كه از لحظه به لحظه ی وقوع جنایت فیلم برداری كرده باشد. (اگر قاضی چنین مدركی از كاراگاه بخواهد شما در مورد عقل قاضی چه قضاوتی می كنید؟)

تصویر 10

 شباهت و تفاوت های اندامها و دستگاههای جاندارن كاملاً معنادار و در راستای سیر تكاملی آنها است. تمام مهره داران چارچوب اسكلتی یكسانی دارند و تفاوتها متناسب با فاصله ی تكاملی دو گونه است. اندامهای ظاهراً متفاوت مثل بال پرندگان و دست پستانداران اسكلت یكسانی دارند. وجود اندامهای همساخت[17] تنها با نظریه تكامل توجیه پذیر است[18]. نكته ی دیگر اینكه تفاوت و شباهت همه ساختارهای دو گونه كاملاً همسان است. مثلاً ارتباط تكاملی دستگاه گوارش انسان و گوزن با ارتباط دستگاه عصبی و همه دستگاهها و اندام های این دو گونه یكسان است. 
ساختارهای ناقص[19]: از آنجا كه انتخاب طبیعی تنها بر جمعیت های موجود اثر میكند مشاهده اینكه ساختاری به درستی با نیازهای جاندار سازگار نباشد، عجیب نیست. تعداد مهره های گردن مهره داران زیاد و مثلاً در غازها 25 عدد است ولی گردن پستانداران تنها 7 مهره دارد. گردن دراز زرافه نیز تنها 7 مهره دارد، درنتیجه گردنِ به این درازی هیچگونه انعطاف پذیری ندارد. نمونه دیگری از این طرح های ناقص[20]  چشم مهره داران مانند انسان است. شبكه عصبی موجود در چشم به گونه ای است كه یك نقطه كور در گستره بینایی بوجود می آورد (با اینكه ساختار چشم تصویر كاملی را بر روی شبكیه ایجاد میكند تنها بخشی از این تصویر به مغز میرسد) درحالی كه چشم بی مهرگان گستره بینایی كاملی دارد.  
ساختارهای باقیمانده[21]: اندام هایی هستند كه هیچ فایده ای برای جاندار ندارند و تنها باقی مانده اندامهای اجداد آن جاندار هستند. این اندامها كاربردی ندارند ولی سلول های آنها بیهوده انرژی و مواد غذایی مصرف میكند. به وزن جاندار می افزایند كه سبب نیاز به انرژی حركتی بیشتر میشود. این اندام ها حجمی را در بدن جاندار اشغال میكنند و عملكرد دیگر اندامها را كاهش میدهند و در نهایت ممكن است دچار جراحت یا عفونت شوند. چند نمونه: چشمهای نابینا در ماهیهای كور غار، باقیمانده استخوان پا در نهنگ و مار بوا در حالی كه پا ندارند، ناخن در باله گاو دریایی، انگشت در بال بعضی پرندگان، آپاندیس، مهره های دُم و بیش از صد عضو بی فایده دیگر در انسان.

تصویر 11
شباهت جنین جانداران آنچنان زیاد است كه تشخیص جنین پرنده از پستاندار در نگاه اول میسر نیست. جنین هر گروه از جانداران و مراحل رشد و نمو آن مشابه است. مثلاً شكل و مراحل نمو جنین تمامی پستاندارن مانند هم است و میزان تفاوتهای جزئی با رابطه تكاملی مطابقت دارد. مطالعه جنین ها از تخم ماهیها تا پستاندارن بخش مهمی از پژوهش های تكاملی را شامل می شود.  

"هدف زیست شناسی نوین، درك و توجیه خصوصیات موجودات زنده بر حسب ساختار مولكول های تشكیل دهنده آن است."(فرانسوا ژاكوب، 1972) در قرن بیستم علم زیست شناسی وارد دنیای مولكولها شد و علوم مولكولی مانند بیوشیمی و ژنتیك تمام زمینه های این علم را تحت تاثیر قرار دادند. تكامل نه تنها در سطح مولكولها قابل مشاهده است بلكه ویژگیهای بیومولكولها را تنها با تكامل میتوان توجیه كرد. 
مقایسه مولكولها یكی از بهترین روشها مطالعه تكامل است. با پایان یافتن پروژه ژنوم انسان و مقایسه آن با پروژه ژنوم شامپازه مشاهده شد كه این دو ژنوم تنها 1.6% اختلاف دارند. با پیشرفت روش های استخراج ژن دانشمندان توانستند در یك پروژه حیرت انگیز ژنهای یك فسیل 32 هزار ساله انسان نئاندرتال[22](گونه ای منقرض شده از جنس انسان) را استخراج كرده و رابطه مولكولی این فسیل را با انسانهای ساپینس[23](گونه خود ما و تنها گونه باقی مانده از جنس انسان) را مشخص نمایند[24].

كد 153 حرفی میوگلوبین انسان و شامپانزه تنها در یك حرف اختلاف دارد

GLSDGEWQLVLNVWGKVEDAIPGHGQEVLIRLFKGHPETLEK
FDKFHLKSEDEMKASEDLKKGGILKKKHGATVLTALKKKGHH
EAEIKPLAQSHATKHKIPVKYLEFISECIIQVHSKHPGDFGADA
QGAMNKALELFRKDMASNYKELGFQG

 انسان ساپینس

GLSDGEWQLVLNVWGKVEDAIPGHGQEVLIRLFKGHPETLEK
FDKFHLKSEDEMKASEDLKKGGILKKKHGATVLTALKKKGHH
EAEIKPLAQSHATKHKIPVKYLEFISECIIQVQSKHPGDFGADA
QGAMNKALELFRKDMASNYKELGFQG

 شامپانزه
در سالهای پایانی قرن بیستم با همه گیر شدن استفاده از كامپیوتر و اینترنت، امكان تحلیل حجم بالایی از اطلاع مولكولی فراهم شد. امروزه هر دانشجوی زیست شناسی میتواند با مراجعه به بانك های اطلاعاتی آنلاین به صورت رایگان، مولكول مورد نظرش را با همه مولكولهایی كه تاكنون كشف شده اند مقایسه كند، سپس این اطلاعات را به كمك نرم افزارهای پیشرفته تحلیل كند. به همین دلیل زیست شناسی مولكولی به سریعترین، دقیقترین روش در پژوهش های تكاملی تبدیل شده است. 
وارسی مولكولی تكامل تنها به مقایسه كدهای مولكولها محدود نمی شود بلكه در سطحی بالاتر به ساختار سه بعدی و بخش عمل كننده ی مولكولها[25] ، خواص بیوفیزیكی آنها و سیستم های شبیه سازی تكامل مولكولی توجه میشود. 
مسائلی كه در بخش آناتومی مقایسه ای ذكر شد در بخش مولكولی هم وجود دارد: همسانی، همساختی، همسویی، ساختارهای ناقص و ساختارهای باقیمانده و بی فایده.

تصویر 12

 نظریه های علمی دارای خصوصیات "توانایی پیشگویی" و "ابطال پذیری" هستند.(ن.ك علم و ماوراء الطبیعه بخش خصوصیات علم) نظریه ی تکامل  این پیشگویی قوی را دارد که حتی اگر یک فسیل در چینه ی زمین شناختی نادرست یافت شود، کل نظریه بر باد فنا می رود. به رغم افسانه های کذب از آب درآمده ی خلقت گرایان، که مثلاً گفته اند جمجمه ی انسان در غار مِژر، یا رد پای انسان در میان فسیل های دایناسورها کشف شده، تاکنون حقیقتاً هیچ فسیل نابهنگام اینچنینی یافت نشده است. 
ویژگی های جد مشترك دو گونه ی خویشاوند را میتوان بدون وجود هر گونه شاهد فسیلی، تعیین كرد. تا پیش از دهه 90 جانورشناسان میدانستند كه گرگ سانان و سگ سانان پسر عموهای تكاملی هم هستند و خصوصیات جد مشترك آنها را ذكر كرده بودند ولی فسیلی در این مورد یافت نشده بود. تا اینكه در سال 1996 فسیلی كه ویژگیهای آن قبلاً ثبت شده بود در آلمان یافت شد. صدها مورد از این دست در ژورنالهای تخصصی بیولوژی به ثبت رسیده است. امروزه با مشخص بودن تاریخچه تكاملی جانداران، بیشتر فسیلهایی كه یافت میشوند گمشده های آشنا هستند تا غریبه های نا آشنا. 
مكانیسم تكامل را باید در طبیعت یا آزمایشگاه مطالعه كرد. اما سرعت تولید مثل جاندارانی مثل انسان آنقدر كند است كه برای مشاهده تكامل آن باید چند صد هزار یا حتی میلیونها سال صبر كرد. اما بسیاری از جانداران دارای تولید مثل سریع هستند به طوری كه در عرض چند سال میتوان چند صد نسل از آنها را مشاهده كرد. مگس میوه یكی از بهترین نمونه های آزمایشگاهی برای مطالعه تكامل است زیرا هر روز تولید مثل میكند و در هر سال میتوان 365 نسل از آنرا بررسی كرد. سرعت تكثیر باكتریها از این هم بیشتر است به طوری كه میتوان در هر شبانه روز  تا 40 نسل از آنها را مطالعه كرد.  

یك نمونه كلاسیك از مشاهده تكامل در طبیعت، تغییر رنگ صنعتی[26] در پروانه های منچستر است. تا قرن نوزدهم، شب پره های منچستر عموماً سفید رنگ بودند و بر سطح درختهای سفید رنگ به خوبی استتار میشدند. در اثر انقلاب صنعتی، و ایجاد کارخانه های دودزای  فراوان در آن منطقه، سطح درختهای منچستر دود زده و سیاه رنگ شد. در سطح درختان تیره و تار، پرندگان به راحتی می توانستند بال های سفید شب پره ها را تشخیص دهند و آنها را شکار کنند. در چنین شرایطی یک شب پره ی سیاه شانس بیشتری داشت تا از چشم شکارچیان گرسنه مخفی بماند  و بتواند تولید مثل کند. در عمل همین امر رخ داد. در اثر جهش تصادفی ژنتیکی، شب پره های سیاه رنگی ایجاد شدند . این شب پره ها به خاطر مزیت استتار بیشتر توانستند، بهتر از اقوام سفید رنگ شان از دید پرندگان شکارچی مخفی بمانند و تولید مثل کنند. در نتیجه، ظرف چند سال شب پره های سیاه در منچستر فراوان تر از شب پره های سفید شدند. اما در قرن بیستم، با پیشرفت فن آوری و کاهش آلودگی هوا، وضعیت هوای منچستر هم بهتر شد. چون هوا دیگر مانند قبل تیره و تار نبود، درختها هم كم كم رنگ طبیعی خود را بازیافتند و مزیت استتار شب پره های سیاه هم از بین رفت. و باز شب پره های سفید در جمعیت غلبه یافتند.

تصویر 13

دانشمندان صدها مورد از تكامل جاندارن را در طبیعت مشاهده كرده اند و هر روزه این فرآیند ها در آزمایشگاه مورد پژوهش قرار می گیرد. 

هدف مطالعه نظریه تكامل، اثبات آن به دینداران نیست، بلكه همانطور كه شیمیدان باید اتم را بشناسد تا مواد شیمیایی را در راه رفاه انسان (و متاسفانه گاهی بر علیه انسانها) به كار گیرد، زیست شناس نیز باید تكامل را درك كند و بكار بندد.  نظریه تكامل، تاریخ زیست شناسی را به دوران پیشرفت و زایندگی رساند. در قرن بیستم، كشف سازوكار پدیده های زیستی باعث شكوفایی پزشكی، كشاورزی، دامداری و صنعت شده است. شناخت پیشینه ی طبیعی انسان نگرش علوم انسانی همچون فلسفه، جامعه شناسی و روانشناسی را تحت تاثیر قرار داده است تا با آگاهی از نیازها، امكانات و محدودیت های حقیقی بشر دیدگاه و راهكارهای خود را اصلاح كنند. 
اولین سالهای قرن بیست و یكم شاهد بزرگترین پژوهش های تكاملی بوده است. با پایان پروژه ژنوم ماهی بادكندكی[27](سال 2002) و نوعی موش[28](سال 2002)، ومقایسه تطبیقی آن با ژنوم انسان(سال 2001) شاهراه فراخی برای شناخت و درمان بیماریهای ژنتیكی انسان فراهم شده است. پروژه ژنوم شامپانزه (در حال انجام) و بررسی رابطه تكاملی آن با ژنوم انسان راه را برای درك هر چه بیشتر سازوكارهای عصبی و ذهنی انسان هموار كرده است. با تكمیل این پژوهش ها خودمان را بهتر خواهیم شناخت. هم اكنون پروژه های تكاملی گسترده ای در سرتاسر جهان در حال انجام هستند كه با ادامه این روند پزشكی، كشاورزی و دامداری و صنعت به ابزارهای فوق العاده كارآمدی مجهز خواهند شد. به همین سبب است كه قرن بیست و یكم را عصر بیوتكنولوژی یا فن آوری زیستی نامیده اند.  
مبلغان دینی به كلمه ی نمیدانیم علاقه خاصی داردند. آموزه ای در كلام آنهاست كه فضیلتی برای جهل قائل می شود. هر جا جهلی است، پایگاهی برای خود می یابند و هر گاه نوری بر جهلی تابید، تلاش میكنند دانش را به جهل مبدل كنند. "هنوز هیچ دانشمندی علتش را توضیح نداده، پس حق با ما است". یا "علتش آن نیست كه علم میگوید، پس حق با ماست." به قول ریچار داوكینز: " [دین پیشگان می گویند] اگر نمی دانید که چیزی چگونه کار می کند، نگران نباشید: رهایش کنید و بگویید کار خداست. نمی دانید ضربان عصبی چگونه کار می کند؟ بسیار خوب!  نمی دانید چگونه خاطرات در مغز ثبت می شوند؟ چه عالی! آیا پیچیدگی فرآیند فتوسنتز سرگیجه آور است؟ مرحبا! لطفاً دنبال حل این مسائل نروید. اصلاً ول شان کنید، و به درگاه خدا متوسل شوید. دانشمند عزیز، روی رازهایت کار نکن. رازهایت را برای ما بیاور، چون به دردمان می خورند. جهل ذی قیمت را با تحقیق خود هدر نده." 
اما این شوق دانستن است كه دانشمندان و خردمندان را پیش میبرد تا حقیقت بشناسند و دانش بشری را هرچه پربارتر سازند. جای تاسف است كه در این میان عده ای گوهر حقیقت را فرو می نهند و خیره سرانه زیر پوستین ژنده ی موهومات باستانی می خزند.


 
[1] Anthropocentrism
[2]  اشاره به قرآن ( سوره نحل آيه 15 ، لقمات آيه 10، انبيا آيه 31 و...) كه علت وجود داشتن كوه ها را جلوگيري از زلزله  ميداند !
[3]  عباس ميرزا از ژوبر(فرستاده ناپلئون) ميپرسد: دلايل پيشرفت شما و ضعف ما كدام است؟ آيا قابليت سكونت و باروري خاك و توانگري مشرق زمين از اروپاي شما كمتر است؟ شعاع هاي آفتاب كه پيش از شما بر ما مي تابد، آيا نسبت به شما نيكوكارتر است؟
[4]  اين جملات مربوط به پارگراف آخر كتاب داروين است، پاراگرافي كه در نقل قولها در آن تحريف شده است. براي مثال عبدالكريم سروش در كتاب "دانش و ارزش" پاراگراف آخر را اينگونه ترجمه ميكند:"اينگونه نگرش به حيات توسط خالق در يك يا چند موجود اوليه دميده شده است"  در حالي كه جمله اصلي چنين است: " There is grandeur in this view of life, with its several powers, having been originally breathed into a few forms or into one" پيدا كنيد خالق را!  ترجمه صحيح: در این نگرش شكوهمند به زندگي، حيات با نيروهاي چندگانه اش، در ابتدا در یک یا چند شکل پديدار گشته است.
[5]  در ميان دانشمندان و اديبان ايراني، خيام داراي جهان بيني علمي و مادي بود به همين دليل امروزه محبوب ترين شاعر در ميان دانشمندان و خردمندان جهان است. براي اطلاع بيشتر به مقدمه اي بر ديوان خيام نوشته صادق هدايت مراجعه كنيد.
[6]  در طی قرون وسطي دانشمندان اروپا براي گريز از محكمه تفتيش عقايد ميگفتند كه كار علم توضيح چگونگي طبيعت است نه علت آن، در قرن هاي بعد دانشمندان توانستند با آزادي بيشتر به چراها هم پاسخ دهند.
[7]    The origin of species, by means of Natural selection or the Preservation of Favored Races in Struggle for life    منشاء گونه ها بوسيله انتخاب طبيعي يا ابقاء نژادهاي مساعد در تلاش براي حيات  
[8]  كتاب "منشاء انواع"11 سال پس از انتشار، توسط ميرزا تقي خان انصاري كاشاني، طبيب و معلم مدرسه دارالفنون ترجمه و تحت عنوان "جانور نامه" در ايران به چاپ رسيد ولي امروز خبري از كتاب داروين در ايران نيست. هرچند نظريه تكامل در شكل امروزي اش مطرح است، اما جاي انقلابي ترين كتاب تاريخ علم در كتابخانه دانشگاه ها خاليست.
[9] Macroevolution
[10] Microevolution
[11]  البته قرار نيست كه هر كس همه نظريه هاي علمي را كاملاً درك كند، ولي در مورد تكامل اين رسم غلط جا افتاده كه هر كسي بنا بر برداشت سطحي يا اشتباه خود، تبديل به كارشناسي تمام عيار مي شود و انتقادهاي غير علمي خودش را به اسم علم جا ميزند. مرتضي مطهري در كتاب "علل گرايش به ماديگري" مينويسد: "ما خودمان وقتي آن نظريه (تكامل) را در كتابهاي مربوط به اين موضوع مطالعه ميكنيم در آنها نكات قابل توجه و تامل زيادي مي بينيم هر چند صد در صد قانع نشده ايم." سپس در انتقاد از تكامل مي گويد: "از نظر علم وراثت، انتقال صفات اكتسابي سخت مورد ترديد بلكه مورد انكار است" اگر ايشان نگاهي گذرا به يك كتاب يا حداقل يك مقاله مي انداختند ميديدند كه تكامل بر اساس ژنتيك يا به قول خودشان وراثت است نه صفات اكتسابي.
 [12] البته اگر بخواهيم سيستم ها را منظم بدانيم چرا كه نظم ايده اي ذهني است نه واقعيت خارجي- ن.ك بخش برهان نظم از كتاب نقد براهين وجود خدا
[13] اگرچه ممکن است برای توضیح تکامل نظم های پیچیده ای که از آغاز جهان با قوانین بنیادی فیزیکی اش شکل گرفته اند، فرض وجود خدا ضرورتی نداشته باشد، اما باز هم می توانیم وجود خدا را به عنوان منشاء ایجاد همه ی چیزها فرض بگیریم. این ایده، کار چندانی برای خدا باقی نمی گذارد: خدایا! "تنها کار بیگ بنگ را سروسامان بده و بعد برو استراحت کن و منتظر باش تا همه چیز خود به خود رخ دهد. شیمی-فیزیک دانی به نام پیتر اَتکینز در کتاب شیوایش به نام خلقت، خدای تنبلی را فرض می گیرد که می کوشد تا آنجا که می تواند کار کمتری برای شروع همه چیز انجام دهد. اتکینز توضیح می دهد که چگونه هر مرحله از تاریخ کیهان توسط قوانین ساده ی فیزیکی، از دوره ی قبلی اش ناشی شده است. آنگاه میزان کاری را که لازم بوده که خدای تنبل انجام دهد کسر می کند و عاقبت نتیجه می گیرد که این کار مورد نیاز درحقیقت صفر است!" (بخشي از نوشتار نامحتملی وجود خدا نوشته ريچارد داوكينز)

[14]  ميتوانيد ده ها بازي از اين دست را در ذهن انجام دهيد و ببينيد كه بعيد ترين احتمالات نيز  به صورت فزاينده، نه تنها ممكن بلكه عملي هستند. يك نمونه ديگر: يك سكه را روي زمين بيندازيد، نتيجه شير است. سكه دوم را بيندازيد، اين بار خط آمد. سكه را برداريد و آنقدر بيندازيد تا شير بيايد. حال به سراغ سكه سوم برويد و آنقدر بياندازيد تا شير بيايد. به همين ترتيب ميتوانيد بي نهايت سكه روي زمين داشته باشيد كه همه آنها به صورت تصادفي شير آمده اند.
 [15] بي توجهي و عدم آگاهي برخي از نويسندگان ديني سبب شده كه در نقد نظريه تكامل ابتدا شواهد و مدارك خيالي خود را براي "نظريه تخيلي تكامل" كه ساخته و پرداخته خودشان است ذكر كنند سپس ابطال آنرا نشان دهند. در "هزار و يك دليل"(سيد محمد شيرازي، ترجمه سيد جمال الدين دين پرور- انتشارات دارالفكر، قم-1347)  يكي از پر فروش ترين كتابها در نزد مسلمانان با چاپ هاي متعدد در چند كشور، مي خوانيم: از داروين سوال ميكنيم دليل بر سخنت چيست؟ داروين: دانش مرا وادار كرده اين سخن را بگويم. سوال: آيا ممكن است ما آن دانش را بدانيم. آن علمي كه تو را به سوي اين تئوري كشانده است؟ داروين: آن علم اين است كه ما ميبينيم انسان شبيه ميمون است (!)... [سر انجام داروين و فكرش سر افكنده و شكست خورده ميشوند] پس چرا سرگردانيد و از اين شاخه به آن شاخه مي پريد و خود را به سنگلاخ مي اندازيد؟ آري كسانيكه خدا و دين او را نميپذيرند به همين مشكلات مصائب برخورد خواهد كرد و سرانجام كه به بن بست رسيدند بيدار ميشوند. آنوقت مثلش مثل كسي است كه حاضر نشود چيزي را از راه صحيح بفهمد و بعد از زحمت فراوان بالاخره به ناچار به تسليم مي شود.هزار و يك دليل مينويسد: (سيد محمد شيرازي، ترجمه سيد جمال الدين دين پرور- انتشارات دارالفكر، قم): از داروين سوال ميكنيم دليل بر سخنت چيست؟ داروين: دانش مرا وادار كرده اين سخن را بگويم/ سوال: آيا ممكن است ما آن دانش را بدانيم. آن علمي كه تو را به سوي اين تئوري كشانده است؟ داروين: آن علم اين است كه ما ميبينيم انسان شبيه ميمون است (!) هزار و يك دليل مينويسد: (سيد محمد شيرازي، ترجمه سيد جمال الدين دين پرور- انتشارات دارالفكر، قم): از داروين سوال ميكنيم دليل بر سخنت چيست؟ داروين: دانش مرا وادار كرده اين سخن را بگويم/ سوال: آيا ممكن است ما آن دانش را بدانيم. آن علمي كه تو را به سوي اين تئوري كشانده است؟ داروين: آن علم اين است كه ما ميبينيم انسان شبيه ميمون است (!)
[16] در زمان داروين برخي افراد با استناد به ناكافي بودن عمر زمين تكامل را بي ثمر ميخواندند. مساله زمان يكي از درگيري هاي علم و دين بوده است. مسیحیان عمر جهان را چيزي در حدود 6000 هزار سال ميدانستند كه خدا آن را  ظرف هفت روز توسط آفريده شده است.(به گفته ی قرآن، الله زمین را در شش روزآفریده، البته با اندکی اشتباه محاسباتی!) با پيشرفت زمين شناسي بحث هاي گسترده اي در اين زمينه در گرفت اما در نهايت دينداران در يك عقب نشيني اعلام كردند روزهاي ذكر شده در تورات و قرآن به معني دوران هستند. (تاريخ علم و دين همواره شاهد اين عقب نشيني و توجيه ها بوده است، در مورد نظريه تكامل نيز پاپ ژان پل دوم و برخي علماي اسلام بعد گذشت صد و چند سالي از ارائه نظريه تكامل آنرا پذيرفته اند.)
[17] Homologous structures
[18]  طرفداران خلقت نيز توجيه جالبي براي اين همساني ها دارند: همانطور كه همه ساختمان هاي ساخته شده توسط يك مهندس تفاوت ظاهري و شباهت پايه اي دارند، موجودات نيز كه آفريده خدا هستند مشابه هم هستند. در اينجا بايد به دو نكته توجه كرد: يكي پندار اشتباه شباهت ساخته هاي بشر با اندامه هاي طبيعي. همه اجزاء ساخته هاي دست بشر مثل ساعت در جهت رسيدن به هدفي مشخص مثل تعیین زمان، عمل ميكنند در حالي كه تکامل اندامه ها نیازی به "مهندس" طبیعت ندارد و دومي اينكه هيچ مهندسي عمداً قسمتهاي ناقص، بي مصرف و حتي مخرب را در ساختمانش طراحي نميكند در حالي كه اگر جانداران (وكلاً جهان) خالقی داشته باشند، باید گفت که آن خالق به اندازه ی كم هوش ترين مهندس ها توانايي درك اين موضوع را نداشته است. در ادامه نوشتار توضيح مختصري در اين مورد داده خوهد شد.
[19] Imperfect Structures
[20]  Imperfect design -  مقايسه كنيد با يكي از جديد ترين اصطلاحات اختراع شده توسط طرفداران خلقت يعني "آفرينش هوشمندانه" يا Intelligent design
[21] Vestigial structures
[22] Homo neanderthalensis
[23] Homo sapiens
[24] اين فسيل در سال 1856 در نزديكي دوسلدورف آلمان پيدا شده بود. استخراج و تكثير ژنهاي mtDNA فسيل و مقايسه آن با بخش معادل در ژنوم انسان ساپينس نشان داد كه جد مشترك انسان امروزي و نئاندرتال ها حدود 600 هزار سال پيش زندگي ميكرده و نئاندرتال يك حد واسط تكاملي بين شانپانزه و انسان نيست بلكه يك بن بست (dead end) تكاملي بوده كه هم اكنون نسل آن منقرض شده است.
[25] Active site
Industrial melanism  [26]  نمونه هاي فراواني از تغيير رنگ صنعتي به ثبت رسيده است. در هر گوشه دنيا كه دستكاريهاي انسان رنگ محيط را تغيير ميدهد جاندارن نيز متحمل تغييرات رنگي ميشوند. 
[27] The Tiger Pufferfish (Fugu rubripes)
[28] Mus musculus

---------------------------------------------------------------------------------